بله همین همدلی و یکرنگی با دیگران و خود را جای آنها گذاشتن است که مردم را به کمک وا می دارد.
رفتار همدلانه بارها و بارها در قضاوت های اخلاقی مورد آزمایش قرار می گیرد:
«آیا باید به قول خود وفا کنم و به عیادت دوست بیمارم بروم یا دعوت به مهمانی شام را بپذیرم؟»
یا «چه هنگام باید عملکرد حمایتی را برای کسی که به آن نیاز حیاتی دارد، به کار ببریم؟»
همگی دیده ایم که کودک یک ساله، فعالانه می کوشد بچه ای را که گریان است، آرام کند؛ مثلاً برایش اسباب بازی می آورد.
در اوایل دو سالگی، بچه ها به تدریج درک می کنند که احساسات دیگری با احساسات خودشان فرق دارد بنابراین به علایم آشکار احساس واقعی دیگری حساس می شوند. آنها تشخیص می دهند که برای احترام گذاشتن به غرور بچه دیگر، بهتر است هنگام گریستن به او توجه چندانی نشان ندهند.
بالاترین سطح همدلی و نوع دوستی در اواخر دوره کودکی ظاهر می شود. بچه ها در این زمان قادرند ناراحتی و اضطراب را در ورای موقعیت جاری درک کنند و از وضعیت فرد در زندگی، به دشواری شرایط او پی ببرند. این درک، در دوره نوجوانی می تواند اعتقادات اخلاقی فرد را برای از بین بردن بدبختی، ظلم و بی عدالتی تقویت کند.
مورد دیگر هنگامی است که یک عابر می کوشد برای حمایت از فرد مظلوم وارد صحنه درگیری شود. تحقیقات نشان داده که هر چه حس همدلی در وی زیادتر باشد، به همان اندازه برای میانجی گری تمایل خواهد داشت.
مطالعاتی در آلمان و آمریکا نشان می دهد که افراد هر چه بیشتر با دیگران همدلی داشته باشند، به همان اندازه از اصول اخلاقی بیشتر طرفداری خواهند کرد که نیاز مردم، سرچشمه آنها است.
شاد و خندان باشید
مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر