بنابراین نخستین چیزی که باید به یاد بسپاری این است که خلاقیت را به هیچ چیز به خصوصی محدود نکنی. خلاقیت به شخص مربوط می شود و اگر انسان خلاق باشد، از هر کاری که از او سر بزند، حتی از راه رفتنش خلاقیت می بارد؛ حتی بی عملی او نیز کاری خلاق خواهد بود.
هر کسی نمی تواند نقاش باشد؛ لزومی هم به این کار نیست. چنانچه همه نقاش باشند، دنیا چهره بسیار زشتی پیدا خواهد کرد؛ دیگر زندگی کردن دشوار خواهد بود. هر کسی نمی تواند آوازه خوان باشد؛ احتیاجی هم به این نیست. اما هر کسی می تواند خلاق باشد.
هر کاری که انجام می دهی، اگر از روی لذت و شادمانی و عاشقانه انجام دهی، و نه از روی سودجویی محض، آن وقت خلاق و مبتکرانه است.
به آنچه انجام می دهی عشق بورز. هنگام انجام آن مکاشفه گر باش، حال این کار هرچه می خواهد باشد. آن وقت خواهی دید که حتی نظافت کردن هم کاری مبتکرانه می شود. آن هم با چه عشقی!!
اگر کف زمین را با عشق تمیز کنی، انگار تابلوی نامرئی زیبایی را کشیده ای. تو آن لحظه را با چنان شعفی گذرانده ای که به تو رشدی درونی بخشید.
خلاقیت یعنی به هر کاری که به آن مشغولی، عشق بورزی و برای آن جشن بگیری. شاید هیچ کس به ارزش کار تو پی نبرد، چه کسی تو را به خاطر شستن کف اتاق تمجید می کند؟! نه نام تو را در تاریخ ثبت می کنند و نه روزنامه ها عکس تو را همراه با مشخصات به چاپ می رسانند. اینها همه اش نامربوط است؛ تو از آن لذت می بری.
اگر شهرت خود به خود در پی آن آمد؛ بهتر. اگر شهرتی در کار نبود؛ بازهم چه بهتر! پس اگر به دنبال آوازه و شهرت هستی و فکر می کنی هر وقت مثل پیکاسو مشهور شدی، آن وقت خلاق هستی؛ به خطا رفته ای. در حقیقت تو آن موقع دیگر به هیچ وجه خلاق نیستی، بلکه سیاستمداری جاه طلب هستی.
هر انسانی خالق به دنیا آمده است. به کودکان نگاه کن تا خودت ببینی که همه بچه ها خلاق اند. این ما هستیم که به مرور، خلاقیت آنان را نابود کرده و به تدریج باورهای غلطی در مغزشان می کاریم ما به شیوه ای خزنده گمراهشان می کنیم و با روندی آهسته آنها را بیش از پیش سودجو و جاه طلب بار می آوریم.
وقتی جاه طلبی از یک در وارد شد، خلاقیت از در دیگر خارج می شود، چرا که انسان زیاده خواه و جاه طلب نمی تواند خلاق باشد. او حین نقاشی کردن، آینده را می بیند و در این فکر است که «جایزه نوبل کی نصیبم می شود؟» در نوشتن رمان هم به آینده نظر دارد؛ او همیشه در آینده به سر می برد، اما یک فرد خلاق همیشه در حال سیر می کند.
تو باید از شرطی شدن های اشتباه کناره گیری کرده و از تلقینات هیپنوتیزمی نادرست که در دوران کودکی تحت تأثیر آن بودی، خود را پاک سازی کنی. آنها را کنار بگذار و خود را از همه شرطی شدن ها تصفیه کن؛ ناگهان خودت خواهی دید که خلاق هستی.
اگر دنیا سراسر مال تو بود، ولی تو مال خودت نبودی، آن وقت چه کار خواهی کرد؟ آدم خلاق وجودش به خودش تعلق دارد؛ او ارباب خویش است.اما کسی که به دنبال پول و شهرت و قدرت است، گداست، زیرا او مدام درخواستی دارد؛ او چیزی ندارد که به دنیا ببخشد.
مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره