‏نمایش پست‌ها با برچسب هوش هیجانی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب هوش هیجانی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه

کف اتاقت را خلاقانه تمیز کن!



خلاقیت با هیچ فعالیت خاصی -نقاشی، شعر، رقص، آواز و...- سروکار ندارد. هر چیزی می تواند خلاق باشد و این تویی که کیفیت را به این فعالیت می بخشی. فعالیت به خودی خود نه خلاق است و نه غیرخلاق. تو می توانی به شیوه ای غیرخلاق نقاشی کنی یا آواز بخوانی. همین طور می توانی به شیوه ای خلاق، کف اتاقت را تمیز کنی یا آشپزی کنی. این یک نگرش است. یک رویکرد درونی است، اینکه تو چطور به رخدادها و اشیاء نگاه می کنی.



بنابراین نخستین چیزی که باید به یاد بسپاری این است که خلاقیت را به هیچ چیز به خصوصی محدود نکنی. خلاقیت به شخص مربوط می شود و اگر انسان خلاق باشد، از هر کاری که از او سر بزند، حتی از راه رفتنش خلاقیت می بارد؛ حتی بی عملی او نیز کاری خلاق خواهد بود.


هر کسی نمی تواند نقاش باشد؛ لزومی هم به این کار نیست. چنانچه همه نقاش باشند، دنیا چهره بسیار زشتی پیدا خواهد کرد؛ دیگر زندگی کردن دشوار خواهد بود. هر کسی نمی تواند آوازه خوان باشد؛ احتیاجی هم به این نیست. اما هر کسی می تواند خلاق باشد.
هر کاری که انجام می دهی، اگر از روی لذت و شادمانی و عاشقانه انجام دهی، و نه از روی سودجویی محض، آن وقت خلاق و مبتکرانه است.

به آنچه انجام می دهی عشق بورز. هنگام انجام آن مکاشفه گر باش، حال این کار هرچه می خواهد باشد. آن وقت خواهی دید که حتی نظافت کردن هم کاری مبتکرانه می شود. آن هم با چه عشقی!!
اگر کف زمین را با عشق تمیز کنی، انگار تابلوی نامرئی زیبایی را کشیده ای. تو آن لحظه را با چنان شعفی گذرانده ای که به تو رشدی درونی بخشید.

خلاقیت یعنی به هر کاری که به آن مشغولی، عشق بورزی و برای آن جشن بگیری. شاید هیچ کس به ارزش کار تو پی نبرد، چه کسی تو را به خاطر شستن کف اتاق تمجید می کند؟! نه نام تو را در تاریخ ثبت می کنند و نه روزنامه ها عکس تو را همراه با مشخصات به چاپ می رسانند. اینها همه اش نامربوط است؛ تو از آن لذت می بری.
اگر شهرت خود به خود در پی آن آمد؛ بهتر. اگر شهرتی در کار نبود؛ بازهم چه بهتر! پس اگر به دنبال آوازه و شهرت هستی و فکر می کنی هر وقت مثل پیکاسو مشهور شدی، آن وقت خلاق هستی؛ به خطا رفته ای. در حقیقت تو آن موقع دیگر به هیچ وجه خلاق نیستی، بلکه سیاستمداری جاه طلب هستی.

هر انسانی خالق به دنیا آمده است. به کودکان نگاه کن تا خودت ببینی که همه بچه ها خلاق اند. این ما هستیم که به مرور، خلاقیت آنان را نابود کرده و به تدریج باورهای غلطی در مغزشان می کاریم ما به شیوه ای خزنده گمراهشان می کنیم و با روندی آهسته آنها را بیش از پیش سودجو و جاه طلب بار می آوریم.
وقتی جاه طلبی از یک در وارد شد، خلاقیت از در دیگر خارج می شود، چرا که انسان زیاده خواه و جاه طلب نمی تواند خلاق باشد. او حین نقاشی کردن، آینده را می بیند و در این فکر است که «جایزه نوبل کی نصیبم می شود؟» در نوشتن رمان هم به آینده نظر دارد؛ او همیشه در آینده به سر می برد، اما یک فرد خلاق همیشه در حال سیر می کند.

تو باید از شرطی شدن های اشتباه کناره گیری کرده و از تلقینات هیپنوتیزمی نادرست که در دوران کودکی تحت تأثیر آن بودی، خود را پاک سازی کنی. آنها را کنار بگذار و خود را از همه شرطی شدن ها تصفیه کن؛ ناگهان خودت خواهی دید که خلاق هستی.
اگر دنیا سراسر مال تو بود، ولی تو مال خودت نبودی، آن وقت چه کار خواهی کرد؟ آدم خلاق وجودش به خودش تعلق دارد؛ او ارباب خویش است.اما کسی که به دنبال پول و شهرت و قدرت است، گداست، زیرا او مدام درخواستی دارد؛ او چیزی ندارد که به دنیا ببخشد.
«اشو»

مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره

۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

تفکر خلاق و تفکر نقاد


امروزه رویارویی موفق با چالش ها نیاز به خلاقیت و نقد دارد. تفکر خلاق و تفکر نقاد بخشی از روند تفکر صحیح می باشند و تقویت این دو مهارت نقش مهمی در حل مسئله و تصمیم گیری مناسب ایفا می کند.

تفکر خلاق یعنی برای یک پرسش، تنها یک پاسخ وجود ندارد.
تفکر خلاق یعنی به جای هراس و فرار از اشتباهات مان، از آنها برای خلق راه های مناسب تر سود ببریم.

به یاد داشته باشید که خلاقیت اگر نقد نشود راه به جایی نمی برد. تفکر خلاق، خلق ایده ها، شیوه ها و تجربیات مرتبط است درحالی که تفکر نقاد درگیر ارزیابی دائم آن هاست. همچنین تفکر نقاد به معنای مجادله یا انتقاد نسبت به دیگران نیست. بلکه نوعی مهارت است که می تواند در افشاء استدلال های نادرست به کار رود.

تفکر نقاد یعنی اینکه بتوانید سؤالات مناسب و مرتبط زیادی طرح کنید سؤال در مورد «چرایی» برای کشف علت، «چگونگی» برای درک سیر و روند، و سؤالاتی برای ارزیابی یا تحلیل وضعیت. فرض کنید یک محصول جدید دارای خواص کاهنده وزن به شما معرفی شده است اگر تفکر نقادی داشته باشید، قبل از خرید، برای این سؤالات پاسخ مناسبی می خواهید: آیا من به این محصول نیازدارم؟ آیا روش های مؤثر دیگری برای کاهش وزن وجود دارد؟ عوارض جانبی استفاده از این محصول چیست؟ و.....

اگر شما می خواهید تفکر نقاد را در خودتان پرورش دهید، باید اشتیاق زیادی برای درگیرشدن درمذاکرات، اشتباه کردن احتمالی، تغییر عادات بد قبلی، و پرداختن به پیچیدگی های زبانشناختی و مفاهیم انتزاعی داشته باشید.
من هم در اینجا روش هایی را برای بهبود مهارت تفکر نقادی مطرح می کنم و امیدوارم کمک کننده باشد:

1- همواره سطح بهینه ای از شک گرایی داشته باشید:
شک گرایی بدین معناست که دانش سخت بدست می آید و هر ایدۀ جدیدی اشتباه است تا زمانی که شواهد معقولی برای صحت آن فراهم آید. پس قبل از پذیرش اطلاعات جدید، آنها را به دقت بررسی کنید.

2- تا زمانی که اطلاعات کافی در دست ندارید، قضاوت نکنید:
شاید پذیرش این موضوع برای بیشتر افراد سخت باشد اما در مواردی که اطلاع کافی از چیزی ندارید، بهترین پاسخ این است که بگویید: «نمی دانم»

3- به موقعیت هایی که خلاف نتیجه شما درمی آید توجه کنید:

هرگاه ایده ای را می پذیرید، حتماً از طریق جستجوی افرادی که با آن ایده موافق نیستند، تفکر خود را به چالش بکشانید. نظر آنها را با بی طرفی کامل بشنوید و برای آزمون مجدد باورهایتان بکار بندید.

4- در رویارویی با داده های جدید، حاضر باشید که نتایج خود را تغییر دهید:
همه ما تصمیم گیرندگان ناکامل و فناپذیری هستیم که تنها براساس داده هایی که واقعاً نیاز داریم، به نتیجه گیری می پردازیم. وقتی دنیا به شما ثابت می کند که تاکنون باور غلطی را در ذهن خود پرورانده اید، حاضر باشید تا آن باور را اصلاح نمایید.

مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره




۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

مدیریت هیجان در زندگی

همه ما حالتهای عاطفی شادی، اندوه، خشم، ترس، تعجب و انزجار را تجربه می کنیم که به زندگی روزمرۀ ما رنگ می بخشند.

هیجانات همانند گرسنگی، برای موجود زنده جنبه کارکردی دارند و باعث بقای آن می گردند. خشم ما را برای مبارزه با دشمن آماده می کند. ترس ما را برای گریختن از خطر مجهز می سازد.

هیجانات پدیده هایی اجتماعی بوده و ارتباط ما را با دیگران تسهیل می سازند. اما می دانید که برخی هیجانها مثل ترس، اضطراب، عصبانیت، اندوه یا خجالت درعین حال که طبیعی و ضروری هستند، اگر به درستی با آنها برخورد نشود، ممکن است دردسرساز گردند؟ آیا تا به حال برایتان پیش آمده که در موقعیتی کنترل هیجانی خود را از دست داده و کاری کنید که بعداً از انجام آن پشیمان شوید؟
درست است! گاه طوری می شود که هیجانات کنترل رفتار ما را به دست می گیرند که معمولاً اتفاق خوشایندی نیست.

اداره و کنترل هیجانات به معنای نادیده گرفتن یا سرکوب آن ها نیست. بلکه ابراز آن ها بدون آسیب رساندن به خود و دیگران می باشد.


برای مهار هیجانات، اول باید آن ها را بپذیریم. مهم است که بتوانیم پس از رخ دادن هیجان، بلافاصله آن را شناسایی کنیم. برای اینکه بتوانید در کمترین زمان هیجانهای خود را بشناسید، به نشانه های زیر در خودتان توجه نمایید:

1- نشانه های بدنی؛ برای مثال با سنگین شدن سر، برافروختگی یا افزایش ضربان قلب درمی یابید که الان عصبانی و خشمگین هستید.

2- افکار و باورها؛ انواع خاصی از افکار تنها زمانی که ناراحت هستید به سراغتان می آیند. توجه به افکار مرتبط با اندوه، سرنخی برای شناسایی این هیجان به شما می دهد. مثلاً افراد هنگامی که غمگین هستند این افکار را دارند: «همیشه همینطور است، هیچ چیز عوض نخواهد شد». اگر چنین افکاری در خودتان سراغ دارید که با هیجان های شما گره خورده اند، می توانید با شناسایی آن ها به شناخت بهتری از هیجانات خود دست یابید.

3- اعمال؛ توجه کنید زمانی که ناراحت هستید چه اعمالی انجام می دهید آیا ناگهان صدایتان را بالا می برید، شروع به گریه می کنید، در اتاقی خودتان را حبس می کنید و یا با فردی که باعث ناراحتی یا خشم شما شده، صحبت می کنید؟

4- راه اندازها؛ راه اندازها شامل موقعیت ها، افراد، مکان ها، احساسات یا افکاری هستند که تجربه هیجانی خاصی را موجب می شوند. سعی کنید با شناسایی راه اندازهای هیجان خود، آنها را یادداشت کنید. این آگاهی به شما کمک می کند تا هیجانات ناخوشایند را پیش بینی کرده و برای مدیریت آنها آماده باشید.

5- انگیزش ها؛ فکر کنید افراد در شرایط گوناگون چطور باید رفتار کنند. برای مثال از خودتان بپرسید کدام مورد برای صحبت با یک همسر مناسب است؛ بحث آرام یا جیغ و داد؟ سپس رفتارهای خود را با لیست معیارهای خود مقایسه کنید. با این روش انگیزشی برای کنترل رفتار خود فراهم آورید.

برای ادارۀ هیجانات، شما با شناخت خصوصیات فردی خود می توانید راه های مؤثری را بیابید. به عنوان مثال تفاوتهای زیادی در ابراز اندوه یا کنار آمدن با آن وجود دارد. می توانید با گریه کردن یا درد دل برای کسی که به او اعتماد دارید، از بار منفی هیجان خود بکاهید. ورزش کنید و به فعالیت بدنی بپردازید. می توانید با شوخی یا لطیفه فضای موجود را تغییر دهید. می توانید با استفاده از نوشتن، مدیریت هیجان خود را بهبود بخشید. می توانید از محیط دور شوید و در محلی آرام قدم بزنید یا اینکه در برابر موقعیت برانگیزنده سکوت کنید. می توانید احساسات خود را به صورت کلامی با فردی که شما را ناراحت کرده، بیان کنید.

برای ادارۀ هیجانات، خود را به عنوان یک مقابله کننده خوب باور کنید و به خود اطمینان داشته باشید.


مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره






۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

مهارت همدلی در زندگی


سلام به شما خواننده محترم صدای سلامت. امیدوارم لحظات خوبی در کنارمان داشته باشید.

برای همه ما پیش آمده که در شرایط غم، خشم و حتی شادی خواسته باشیم احساسات مان را با دیگری درمیان بگذاریم و واکنش های مختلفی را در این موارد تجربه کرده ایم، به نظر شما کدام یک دلچسب تر و آرام بخش تر بوده است؟

بعضی مردم بدون توجه به تفاوت مسائل مطرح شده، می گویند: «بهش فکر نکن، مهم نیست.» این عبارات می تواند یک آدم عصبانی را منفجر کند.
بعضی مردم نیز این فرصت را برای پند و نصیحت و یادآوری خطاهای مان مغتنم می شمرند: «دیدی گفتم این سرمایه گذاری ها سود ندارد، تو هیچ وقت جوانب کار را نمی سنجی»
معمولاَ این عبارات کمکی به بهتر شدن حال ما نمی کند.

بعضی افراد هم شدیدتر از ما درگیر واکنش هیجانی می شوند: «وای این که وحشتناکه، دیگه هیچ کار نمی شود کرد.» در این موارد انگار ما باید به ایشان کمک کنیم تا آرام شوند.
همین برخوردها موجب می شود دفعات بعد که در چنین شرایطی قرار گرفتیم، آن را با افراد فوق مطرح نمی کنیم.

توجه داشته باشید که همدلی با هم حسی یا هم دردی متفاوت است. در همدلی ما درک می کنیم که طرف مقابل در چه شرایط حسی قرار دارد، درحالی که ما خود درگیر آن حس نیستیم.

همدلی تشخیص احساس دیگران و توجه به اوضاع و احوال از دید آنان است.

همدلی یکی از ویژگی های انسانی است که علاوه بر بهبود ارتباطات بین فردی، باعث کاهش خشونت و افزایش همبستگی می شود.

همدلی می تواند توانمندی فرد مقابل را برای تحمل شرایط دشوار افزایش دهد.

همدلی با آگاهی از احساسات دیگری آغاز می شود. اما گاه افراد به راحتی احساسات شان را بروز نمی دهند. شاید لازم باشد در مورد احساسات شان سؤال کنیم و آن ها را در لابه لای جملات شان بیابیم. پس از شناسایی احساسات، قدم بعدی پذیرش احساسات وی است. با عباراتی مثل «می فهمم که خیلی از این موضوع عصبانی هستی» به او نشان دهیم که متوجه شرایط وی هستیم.

همدلی الزاماً به معنی موافقت شما با افکار و احساسات طرف مقابل نیست، مهم پذیرش حس اوست. فقط سعی کنید از دید او و با ملاک های او به موضوع نگاه کنید. پس از همدلی و تخفیف هیجاناتش، اگر احساس کردید او نیاز به راهنمایی دارد، در فرصتی مناسب که آرامش دارد، می توانید نکاتی را که به نظرتان لازم می رسد به او بگویید.

شاید یک مورد ملموس، ارتباط والدین با نوجوان ناراحت باشد که به دلیل اشتباه فردی، دچار مشکلات و ناراحتی و خشم شده است. در چنین مواردی سرزنش نوجوان و یادآوری مطالبی که قبلاً به او گفته شده، منجر به فاصله گرفتن نوجوان از والدین می شود.
در همدلی با پذیرش احساس خشم و عصبانیت نوجوان، او راحت تر می تواند دربارۀ احساساتش صحبت کند و ضمن این که از شدت احساسات منفی وی کاسته می شود، احساس می کند از طرف والدین مورد درک و حمایت قرار می گیرد. که این بستر مناسبی برای پذیرش راهنمایی های والدین در یک فرصت مناسب آتی ایجاد می کند.

مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره


۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

مهارت های ارتباط بین فردی

آیا می توانید منظور خود را به روشنی و با لحن مناسب به مخاطب تان منتقل کنید؟
آیا غالباً در مصاحبت با دیگران دچار سوء تفاهم می شوید؟
آیا شده که بخواهید در مورد یک موضوع جدی صحبت کنید ولی بحث ناتمام بماند؟
قبل از این که به بحث ارتباط سالم بپردازم یادآوری می کنم که عوامل شخصی شما مانند: هیجانات، اطلاعات و معلومات قبلی، تجربیات، ارزش ها، نگرش ها، علایق و میزان مهارت های ارتباطی نقش مهمی در چگونگی ارتباط دارند.

ارتباطی که در آن، مقابل گوینده باشیم، حتی سری برایش تکان دهیم اما اصلاً متوجه منظور او نباشیم، نشان می دهد که توجهی به گفته هایش نداریم یا اصلاً گوش نمی دهیم.

در ارتباط معمولاً همه دوست دارند هنگامی که صحبت می کنند، طرف مقابل به آن ها نگاه کند، اما باید توجه داشته باشیم که تماس چشمی ما در حدی نباشد که به خیره شدن تعبیر شود. علاوه برآن استفاده از حرکات مناسب سر، برخی واژه های تأییدی مثل «آها» و «بله» یا ژست های متناسب با صحبت های گوینده می تواند نشانگر توجه ما و درک موضوع باشد.

در ارتباط توجه به لحن صحبت، حالت هیجانی و پیام های غیرکلامی، اطلاعات ارزشمندی در اختیار ما می گذارند.

در ارتباط باید از قضاوت و نتیجه گیری قبل از اطلاع از کل پیام، خودداری کنیم.

در ارتباط سعی نکنیم آماده پاسخ به سخنان طرف مقابل باشیم، این موضوع باعث می شود دقت کافی برای گوش کردن نداشته باشیم.

در ارتباط با حذف یا کاهش مداخله گرهای محیطی مثل کم کردن صدای رادیو، بستن کتابی که در دست داریم، یا خاموش کردن تلفن همراه، علاوه بر آن که تمرکز بیشتری خواهیم داشت، توجه خود را نیز به گوینده نشان می دهیم.

در ارتباط نسبت به پیامی که حالت ابهام دارد باید سؤال کنیم. پرسش علاوه بر رفع ابهام به گوینده نشان می دهد که سخنانش برای ما مهم است. اما باید مراقب باشیم با سؤالات مان مسیر صحبت وی را تغییر ندهیم یا سعی در تحمیل نظر خود نداشته باشیم.

در ارتباط بهتر است سادگی و صراحت داشته باشیم سخن گفتن با کنایه و در لفافه و حاشیه روی زیاد، مخاطب را دچار سوء تفاهم می کند.

در ارتباط باید آن چه را که می خواهیم منتقل کنیم، از قبل برای خودمان روشن و واضح باشد.

در ارتباط باید شرایط محیطی و زمان مناسب را انتخاب کنیم. چنان چه یک گفتگوی دوستانه مدنظر است تمهیدات خاصی لازم نیست، اما اگر می خواهیم در مورد مسائل جدی صحبت کنیم یا موضوعاتی که ممکن است موجب دلخوری مخاطبان شود، باید در انتخاب شرایط و زمان مناسب هشیارتر باشیم. مثلاً یک گفتگوی انتقادی بهتر است دونفره باشد تا در حضور جمع. توجه به شرایط روانی مخاطب نیز می تواند در پیشبرد مناسب روند گفتگو ارزشمند باشد. چون در مواقع خستگی یا درگیری ذهنی با موضوعات دیگر، انتقال پیام ها می توانند با مانع روبه رو شوند.

ارتباطی درست و کامل است که آن چه در ذهن فرستنده بوده، در ذهن گیرنده نیز شکل بگیرد.

مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره

۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

همدلی و نوع دوستی نشانه هوش عاطفی توست

آیا می دانید ریشه های اخلاقیات هر فرد را باید در حس وحدت و همدلی او جستجو کرد!
بله همین همدلی و یکرنگی با دیگران و خود را جای آنها گذاشتن است که مردم را به کمک وا می دارد.
رفتار همدلانه بارها و بارها در قضاوت های اخلاقی مورد آزمایش قرار می گیرد:
«آیا باید به قول خود وفا کنم و به عیادت دوست بیمارم بروم یا دعوت به مهمانی شام را بپذیرم؟»
یا «چه هنگام باید عملکرد حمایتی را برای کسی که به آن نیاز حیاتی دارد، به کار ببریم؟»

همگی دیده ایم که کودک یک ساله، فعالانه می کوشد بچه ای را که گریان است، آرام کند؛ مثلاً برایش اسباب بازی می آورد.

در اوایل دو سالگی، بچه ها به تدریج درک می کنند که احساسات دیگری با احساسات خودشان فرق دارد بنابراین به علایم آشکار احساس واقعی دیگری حساس می شوند. آنها تشخیص می دهند که برای احترام گذاشتن به غرور بچه دیگر، بهتر است هنگام گریستن به او توجه چندانی نشان ندهند.

بالاترین سطح همدلی و نوع دوستی در اواخر دوره کودکی ظاهر می شود. بچه ها در این زمان قادرند ناراحتی و اضطراب را در ورای موقعیت جاری درک کنند و از وضعیت فرد در زندگی، به دشواری شرایط او پی ببرند. این درک، در دوره نوجوانی می تواند اعتقادات اخلاقی فرد را برای از بین بردن بدبختی، ظلم و بی عدالتی تقویت کند.

مورد دیگر هنگامی است که یک عابر می کوشد برای حمایت از فرد مظلوم وارد صحنه درگیری شود. تحقیقات نشان داده که هر چه حس همدلی در وی زیادتر باشد، به همان اندازه برای میانجی گری تمایل خواهد داشت.

مطالعاتی در آلمان و آمریکا نشان می دهد که افراد هر چه بیشتر با دیگران همدلی داشته باشند، به همان اندازه از اصول اخلاقی بیشتر طرفداری خواهند کرد که نیاز مردم، سرچشمه آنها است.

شاد و خندان باشید
مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره



۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

(: چقدر خلاق هستید؟!!! :)

راستي شما چقدر خلاق هستيد؟!
ويژگي هاي شخصيتي خود را با ويژگي هاي افراد خلاق مقايسه كنيد و ببينيد كه چقدر خلاق هستيد.
خلاق یکی از اسامی خداوند است و به معنی بسیار خلق‌کننده، آفریننده، آفریدگار و… در لغت‌نامه دهخدا معنا شده است. در اصطلاح، خلاق به کسی می‌گویند که در موقعیت‌های لازم و ضروری، در برخورد با مسائل، راه‌حل‌هایی مؤثر و کاربردی برای حل مسائل و رفع موانع ارائه می‌کند. طبق مطالعات روان شناسان ويژگي هاي مشترك افراد خلاق از اين قرار است (يادآوري مي کنم که هيچگاه، همه ي اين خصوصيات در يک فرد جمع نيستند و استثناها هميشه وجود دارند و ممکن است بعضي از افراد خلاق اين خصوصيات را نداشته باشند.):
· گنجايش ذهني و فكري زيادي دارند (ذهنشان باز و وسيع است).
· تفکر واگرا دارند و مسائل و وضعيت هايي را مي بينند كه قبلا مورد توجه قرار نگرفته است و فكرهاي بكري را ارائه مي دهند. اصولا يك فرد خلاق بي تفاوت از كنار مسائل نمي گذرد و محيط پيرامون را هميشه با دقت مورد توجه قرار مي دهد.
· افراد خلاق در مقايسه با افراد با هوشي که تفکر همگرا دارند، در افکار و تخيلات خود بيشتر غوطه ور هستند. به طور کلی اهل خيال پردازي هستند و قوه ی تخيل آنها بسيار قوي است (مي توانند افكار و آرزوهاي بزرگ خود را در عالم خيال به تصوير بكشند) اما در عين حال افراد واقع بيني هستند.
· علائق متنوعي دارند و از اطلاعات عمومي گسترده اي برخوردارند.
· در رابطه با ديگران رُك و صريح هستند؛ اهل تملق و چاپ لوسي نيستند.
· هرچند مي توانند تقليدگران خوبي باشند؛ اما خودشان هم فكر مي كنند و ايده هاي زيادي را مي آفرينند.
· در بحث هاي مشترك، عقايد خود را با شجاعت و صراحت بيان مي كنند. سوال هاي زيادي دارند، و اين سوال ها را از ديگران مي پرسند. كنجكاو هستند و از كنار هيچ موضوعي با بي تفاوتي نمي گذرند.
· ترسو و محافظه كار نيستند؛ از كارهاي جديدي كه به آنها واگذار مي شود استقبال مي كنند. كارهاي پرچالش را (و نه كارهاي ساده و روتين) را دوست دارند.
· افراد خلاق به استقلال و ناهمنوايي تمايل دارند و در مواردي كه دستورهایی بر خلاف ميل و يا اعتقادات خود دريافت كنند به سرپيچي از آنها تمايل نشان مي دهند به اين سبب اعمال مديريت در مورد افراد خلاق بسيار دشوار است . آنها اگرچه به دستور گرفتن از ديگران اعتقاد ندارند، نياز مبرم به مورد پذيرش واقع شدن دارند، زيرا اين احساس براي آنها آرامش خاطر دلپذيري را ايجاد مي كند.
· به مسائل فلسفي و اعتقادي، مثل دين، ارزش ها، معني و مفهوم زندگي و مرگ، و از اين قبيل بسيار توجه مي كنند.
· به طور کلی نسبت به مسائل اجتماعي و سياسي حساس هستند.
· شخصيت رشد يافته اي را نشان مي دهند؛ و بنابراين به رشد و پيشرفت ذهني و عقلي خود بسيار حساس هستند.
· دارای منبع کنترل درونی هستند و از آن دسته از معيارها، رسوم و ارزشهاي اجتماعي، که به نظرشان قابل قبول نيستند، کمتر پيروي مي کنند و بيشتر متکي به قضاوت شخصي خودشان هستند.
· حافظه اي قوي دارند و آن را همواره پرورش مي دهند. در جزئيات كارها دقيق مي شوند؛ و هيچ چيز را سرسري نمي گيرند. به كارهاي پيچيده علاقه نشان مي دهند.
· مي توانند حال و هواي محيط كار، كلاس درس، و خانواده خود را تغيير دهند؛ آنها از ركود و ايستايي نفرت دارند و تشنه پيشرفت خود و ديگران هستند.
· شوخ طبعی و بذله‌گویی (به‌طور کلی شخصیت غیرمتعارف و غیررسمی) از خصوصیات برجسته ی این افراد است.

هدی صادقی مشاور روانشناسي فردي
تلفن تماس 9092301919 کد 2380

۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

هوش هیجانی

اولين بار در سال 1990 روانشناسي به نام «سالوي» ، اصطلاح هوش هيجاني را براي بيان كيفيت و درك احساسات افراد، همدردي با احساسات ديگران و توانايي اداره مطلوب خلق و خو به كار برد. درحقيقت اين هوش مشتمل بر شناخت احساسات خويش و ديگران و استفاده از آن براي اتخاذ تصميمات مناسب در زندگي است. به عبارتي عاملي است كه به هنگام شكست، در شخص ايجاد انگيزه مي كند و به واسطه داشتن مهارتهاي اجتماعي بالا منجر به برقراري رابطه خوب با مردم مي شود.تئوري هوش هيجاني ديدگاه جديدي درباره پيش بيني عوامل مؤثر بر موفقيت و همچنين پيشگيري اوليه از اختلالات رواني فراهم مي كند كه تكميل كننده علوم شناختي، علوم اعصاب و رشد كودك است. قابليتهاي هيجاني براي تدبير ماهرانه روابط با ديگران بسيار حائز اهميت است.روانشناسي به نام «گلمن» اظهار مي دارد كه هوش شناختي در بهترين شرايط تنها ۲۰ درصد از موفقيتها را باعث مي شود و 80رصد از موفقيتها به عوامل ديگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسياري از موقعيتها در گرو مهارتهايي است كه هوش هيجاني را تشكيل مي دهند. درواقع هوش هيجاني عدم موفقيت افراد با ضريب هوش بالا و همچنين موفقيت غيرمنتظره افراد داراي هوش متوسط را تعيين مي كند. يعني افرادي با داشتن هوش عمومي متوسط و هوش هيجاني بالا خيلي موفقتر از كساني هستند كه هوش عمومي بالا و هوش هيجاني پايين دارند. پس هوش هيجاني پيش بيني كننده موفقيت افراد در زندگي و نحوه برخورد مناسب با استرسها است.ا
اين هوش بنا به نظر «بار-اون » 5 مولفه به شرح زير دارد كه 15 عامل در آن موثر هستند.افراد تعداد بيشتري از اين مولفه ها را در خود بيابند هوش هيجاني بالاتري دارند.۱- مهارتهاي درون فردي شامل:خودآگاهي هيجاني (بازشناسي و فهم احساسات خود)جرأت (ابراز احساسات، عقايد، تفكرات و دفاع از حقوق شخصي به شيوه اي سازنده)خودتنظيمي (آگاهي، فهم، پذيرش و احترام به خويش)خودشكوفايي (تحقق بخشيدن به استعدادهاي بالقوه خويشتن)استقلال (خودفرماني و خودكنترلي در تفكر و عمل شخصي و رهايي از وابستگي هيجاني)۲- مهارتهاي ميان فردي شامل:روابط ميان فردي (آگاهي، فهم و درك احساسات ديگران، ايجاد و حفظ روابط رضايت بخش دو جانبه كه به صورت نزديكي هيجاني و وابستگي مشخص مي شود)تعهد اجتماعي(عضو مؤثر و سازنده گروه اجتماعي خود بودن، نشان دادن خود به عنوان يك شريك خوب) همدلي(توان آگاهي از احساسات ديگران، درك احساسات و تحسين آنها) ۳- سازگاري شامل: مسأله گشايي(تشخيص و تعريف مسائل، همچنين ايجاد راه كارهاي مؤثر) آزمون واقعيت(ارزيابي مطابقت ميان آنچه به طور ذهني و آنچه به طور عيني، تجربه مي شود) انعطاف پذيري(تنظيم هيجان، تفكر و رفتار به هنگام تغيير موقعيت و شرايط) ۴- كنترل استرس شامل: توانايي تحمل استرس(مقاومت در برابر وقايع نامطلوب و موقعيت هاي استرس زا) كنترل تكانه(ايستادگي در مقابل تكانه يا انكار تكانه) ۵- خلق عمومي شامل: شادي(احساس رضايت از خويشتن، شاد كردن خود و ديگران) خوشبيني(نگاه به جنبه هاي روشن زندگي و حفظ نگرش مثبت حتي در مواجهه با ناملايمات) چگونه مي توان در هوش هيجاني پيشرفت كرد؟ بايد گفت بيشتر مهارت ها در اثر تعليم و تربيت پيشرفته مي شود و احتمال دارد كه اين موضوع حداقل براي بعضي از مهارت هاي هوش هيجاني صحيح باشد.مهارتهاي هوش هيجاني در منزل و با تعامل خوب والد و كودك شروع مي شود. والدين به كودكان ياد مي دهند كه هيجانهاي خود را تشخيص داده و آنها را نامگذاري كنند. به عنوان نمونه، من الان ناراحت هستم، خوشحالم، عصباني ام. پس وقتي از رفتار برادرش شكايت مي كند و مي گويد من از او متنفرم، مي توان جمله او را اين گونه بازگويي كرد: به نظر مي رسد رفتار برادرت خيلي تو را عصباني كرده، هم نشان داده ايد كه احساس كودك خود را درك كرده ايد و هم الگوي مناسبي براي بيان احساسات فراهم ساخته ايد. يكي ديگر از راه هاي پيشنهادي براي پرورش هوش هيجاني، ايجاد يك محيط امن عاطفي است به گونه اي كه كودكان بتوانند با آزادي و امنيت خاطر درباره احساساتشان با والدين گفت وگو كنند. پس بايد به آنها نشان داد كه به احساسات آنها توجه شده و نظريات آنها با صبر و حوصله شنيده مي شود. حتي اگر نظريات كودكان مورد قبول والدين نيست بهتر است با استدلال خواهي آنها را توجيه كنند و در مواردي كه آسيب كودك را مورد حمله قرار مي دهد بهتر است به جاي اين كه بگويند «بالاخره خودت را به كشتن مي دهي» اين عبارت را بگوييد «من مي ترسم به خودت آسيب برساني» . و اگر اشتباهي از جانب والدين رخ داد بايد از كودكان عذرخواهي كنند تا عملاً آموخته باشند كه پذيرش اشتباهات و احساس تأسف امري طبيعي است. عدم رعايت اين موارد و عدم ابراز ناراحتي و حتي خشم توسط والدين ممكن است باعث شود بعضي اوقات كودكان دچار اختلالاتي شوند كه در آن از احساسات خود دور شوند يا در درك احساسات با سوء تفاهم روبه رو شوند. متخصصان باور دارند كه آموزش طبيعي هيجاني كه باهنرهاي آزاد و نظام هاي ارزشي نيز همراه است اهميت ويژه اي دارد. در درسهايي كه شامل داستانهاي مهيج است كودكان در مورد احساسات قهرمانان شروع به يادگيري مي كنند. پس آنها مي توانند ياد بگيرند كه چه چيزي باعث احساس شخصيت ها به صورت شادماني، خشم، ترس و... شده و چگونه اينها با احساسات خود كنار آمده و يا مقابله كنند.آموزش مهارتهاي اجتماعي نيز يكي از راه هاي افزايش هوش هيجاني است. اين آموزش ها شامل برنامه هاي كنترل خشم و عصبانيت، همدلي، تشخيص و به رسميت شناختن تشابهات و تفاوت هاي مردم، اظهار ادب و صميميت و تعارف، اداره خود، برقراري ارتباط، ارزيابي خطرات، خودگفتاري مثبت، حل مسأله و مشكل، تصميم گيري، ايجاد هدف و مقاومت در مقابل فشار گروه هم سن است.موضوع ديگر هوش هيجاني و مقابله با بحران است. ديده شده افرادي وجود دارند كه به طور مداوم در مقابله با نتايج منفي دچار مشكل هستند و به نظر مي رسد هيچ گاه از شر حوادث بد در زندگي خلاص نمي شوند. در مقابل افرادي وجود دارند كه حتي پس از غم انگيزترين تجارب به حال اوليه برمي گردند و حتي به جلو مي روند. اين موضوع مربوط به قابليت هاي هيجاني است كه اجزاي آن تركيب كننده هوش هيجاني هستند. هوش هيجاني به اين صورت فرآيند مقابله را تشريح مي كند: ابتدا لازم است آنچه را احساس مي كنيم درك كنيم و لذا براي ايجاد ارتباط با احساسات خود به دو طريق كلامي و غير كلامي عمل مي كنيم. از آن گذشته، لازم است احساسات ديگران را نيز درك كنيم و با آنها همدلي كنيم.بايد بدانيم كه هيجانها در افكار اولويت ايجاد مي كنند(منجر به بوجود آمدن تفكرات خاص مي شوند)، حافظه را شكل مي دهند، ديدگاه هاي مختلف حل مسأله خلق مي كنند و خلاقيت را سهولت مي بخشند

رهام رهگشای کد 2440

هوش هیجانی

تا به حال درباره IQ یا همان بهره هوشی ، خیلی چیزها شنیده اید. و حتما شنیده اید که اگر کودکی IQ بالاتری داشته باشد ، حتما در بزرگسالی انسان تحصیل کرده و موفقتری خواهد بود. شاید به همین خاطر است که تعداد زیادی از والدین ، از همان دوران قبل از مدرسه رفتن ، نگران کیفیت یادگیری فرزند دلبند خود و مدارسی که قرار است او در آنها درس بخواند هستند. غافل از اینکه امروزه تحقیقات علمی ، نشان داده که تنها داشتن هوش عقلانیِ زیاد (که مدارس می خواهند از آن برای گذشتن از سد کنکور استفاده کنند) برای کسب موفقیت کافی نیست و علاوه بر IQ ، کیفیات دیگری نیز لازم است که امروزه به آن هوش هیجانی می گویند.
اما منظور از هوش هیجانی چیست؟
به طور خلاصه هوش هیجانی یعنی : داشتن ظرفیتی برای شناخت احساسات و هیجانات خود و دیگران و استفاده از این هیجانات به نحو مناسب ، برای برقراری ارتباط بهتر با خود و دیگران.
عصبانیت یک هیجان و یا احساس است، و فردی که دارای هوش هیجانی بالاتری باشد می داند این عصبانیت را چه وقت، کجا، با چه کسی و چگونه ابراز کند تا به جای اینکه برایش دردسر تولید کند ، رهگشا باشد.
اینجا لازم است درباره خودِ کلمه هیجان بیشتر بدانیم: هیجان کلمه ای است که در فارسی بیشتر برای احساسات و حالات پر شور و پر انرژی از آن استفاده می کنیم ، ولی در روانشناسی برای بیان تمام حالات احساسی و روانی مثبت و منفی و علایم جسمانی همراه آن به کار می رود. هیجانات مثل خشم، ترس، عشق و محبت، تنفر، امید، ناامیدی، نگرانی، احساس حقارت، غرور، غم و اندوه، شادی، تعجب، شرم، پشیمانی، دلسوزی و …
اهمیت هوش هیجانی در چیست؟
دانشمندان زیادی عقیده دارند که می توان هوش هیجانی را در کودکان و حتی بزرگسالان پرورش و افزایش داد. اما چرا پرورش و رشد هوش هیجانی مهم است؟ به چند دلیل:
۱- بمنظور برخورد با موقعیتهای تهدید کننده و خطرناک: کودک ۳ ساله ای را درنظر بگیرید که در معرض خطر دزیده شدن توسط یک سارق کودک است. بچه ها معمولا به طور غریزی و از راه هیجانات خود متوجه خطرناک بودن موقعیت می شوند. اگر سارق به زور متوسل گردد ، او شروع به داد و فریاد و دست و پا زدن می کند ( کاری که شاید در موقعیتهای دیگر برای شما خوشایند نباشد) که باعث می شود احتمال نجات خود را افزایش دهد. تحقیقات نشان می دهد کودکان دارای هوش هیجانی بیشتر، موقعیتهای خطرناک را سریعتر تشخیص داده و عکس العمل نشان می دهند. و در نوجوانی نیز احتمال کمتری وجود دارد که جذب دوستان ناباب و انحرافات اجتماعی شوند.
۲- به منظور خشنودی و شادی: اگر هدف فرزندپروری، ارتقاء سطح سلامتی کودکان باشد، بنابراین باید برای افزایش یکی از عوامل مهم در سلامتی آنان ، یعنی شادی و خوشحالی در فرزندان تلاش کنیم. مطالعات نشان داده کودکان شاد و سالم در جامعه متمدن ،‌انسانهایی مسئولیت پذیر و شهروندانی خوب خواهند بود. هر چه هوش هیجانی بالاتر باشد، هیجانات و احساسات به ما کمک می کند تا اطلاعات مربوط به پایه و اساس سلامتی ، یعنی شادی را جمع آوری کرده ، اولویت بندی و پردازش کنیم تا به نحو احسن از آن استفاده گردد. کودکان دارای هوش هیجانی با توسل به مهارت خودشناسی می توانند به ریشه های پنهان شادی و یا غم خود آگاه شده ، و آن را مدیریت کنند.
۳- برای کمک به دیگران: حساسیت و هوش هیجانی بالاتر به کودکان کمک می کند تا نیاز های دیگران را درک کرده و حداقل با همدلی به آنان کمک کنند. با پیروی از هوش هیجانی ، بچه ها می آموزند که احساسات و هیجانات، نیازها و تمایلات همه انسانها به یکدیگر شبیه نیست. رسیدن به چنین درکی به افزایش شفقت و احترام به احساسات و تفاوتهای فردی دیگران منجر می گردد که این خود اساس همدلی (یکی از مهارتهای هوش هیجانی) می باشد. با پرورش هوش هیجانی فزندان ما پی می برند انسانها زمانی کامل می شوند و احساسات بهتری خواهند داشت که با یکدیگر همکاری کنند.
۴- به منظور ایجاد حس مسئولیت پذیری: هوش هیجانی به ما کمک می کند تا از دو طریق فرزندانی با مسئولیت پذیری بیشتر داشته باشیم. ابتدا با آموزش کودکان مبتنی بر اینکه مسئولیت احساسات و هیجانات خود را بپذیرند، به جای اینکه بر این باور باشند که دیگران احساسات آنان را همچون عروسکی تحت کنترل دارند. مثال: به جای اینکه بگوید ” او باعث عصبانیت من شد“ ، بگوید:” من عصبانی شدم“. می توانیم به آنان بیاموزیم ، وقتی احساسات منفی دارند، حق انتخاب نیز دارند، انتخابهایی مثل اقدام کردن، تغییر دادن، ابراز وجود به شکل کلامی یا نوشتاری، یادگیری و اتخاذ دیدگاه های متفاوت. به یاد داشته باشیم هیچکدام از ما بر روی محیط خود صد در صد کنترل نداریم (بچه ها که خیلی کمتر)، ولی بر روی هیجانات خود می توانیم کنترل داشته باشیم. با توسل به مهارتهای هوش هیجانی می توانند بیاموزیند با استفاده از افکار خود هیجانات مثبت تری را تجربه کرده و در نتیجه رفتار مناسبتری از خود نشان دهند. رفتار مناسبتر دو نتیجه دارد، الف- از اینکه خوب عمل کرده اند احساس بهتری نسبت به خود خواهند داشت( که به اعتماد به نفس بیشتر کمک می کند). ب- در دیگران احساس خوبی را ایجاد می کنند (که در روابط اجتماعی آنان مؤثر بوده و این نیز خود عزت نفس را ارتقاء می دهد).
طریق دوم برای مسئولیت پذیری بیشتر این است که به آنان بیاموزیم با استفاده از احساسات خود با روشهای اجتماع پسندتری اقدام کنند، با دو پرسش از خود که راهنمای اقدام مناسب خواهد شد:
۱- ” الآن چه احساسی دارم؟“ ۲- ” او یا آنان چه احساسی دارند؟“
- تحقیقات نشان داده کودکانی که از نظر هیجانی سالم تر و باهوش تر هستند، ویژگیهای زیر را دارند: ۱- یادگیرندگان بهتری هستند. ۲- مشکلات رفتاری کمتری دارند. ۳- درباره دیگران احساسات بهتری دارند. ۴- در مقابل فشار همسالان بهتر مقاومت می کنند. ۵- خشونت کمتری دارند و قادر به همدلی بیشتری هستند. ۶- در حل مشکلات و تعارضها بهتر عمل می کنند. ۷- رفتارهای خود تخریبی (مثل استفاده از مواد مخدر، صرف مشروبات الکلی، …) کمتری دارند. ۸- دوستان بهتر و بیشتری دارند. ۹- بیشتر از دیگران قادرند هیجانات و تکانه های خود را کنترل کنند. ۱۰- خوشحالتر، سالمتر و موفق تر از دیگران هستند