‏نمایش پست‌ها با برچسب افكار مثبت. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب افكار مثبت. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۰ فروردین ۲, سه‌شنبه

استرس در تعطیلات نوروزی

همراهان عزیز، آیا شما هم استرس هایی را در طول تعطیلات تجربه کرده اید؟ چگونه آنها را کنترل کرده اید؟
رایج ترین عوامل استرس زا در این دوره شاید موارد زیر باشد:
شرکت در مهمانی های اجباری: معاشرت با جمعی از اقوام و آشنایان که مدتها از آنها بی خبر بوده ایم، برای برخی افراد خوشایند و برای برخی تنش زاست و انگار از روی اجبار در این مجالس شرکت می کنند. برخی دیگر نیز در این مهمانی ها شرکت نمی کنند اما به سبب فشار خانواده، احساس گناه و گاه خشم می کنند و دچار تنش می شوند. این احساس شکست در سازگاری، زنجیره ای معیوب از اضطراب و افسردگی به همراه می آورد. پس:
- بهتر است از قبل الویت هایتان را در مورد دیدارها مشخص کنید و درباره آنها با خانواده به توافق برسید.
- از تصمیمی که گرفته اید، احساس آرامش کنید.
- اوقات خود را بیشتر با افرادی که به آنها علاقه مندید بگذرانید.
تغییر در الگوی خواب: گاه تغییرات ایجاد شده در طول تعطیلات، الگوی خواب را تغییر می دهد و درنتیجه نوعی خستگی در افراد ایجاد می کند. در یک نظرسنجی در یکی از کشورهای غربی مشخص شده که افراد پس از بازگشت از تعطیلات خسته ترند! پس:
- مراقب و متوجه سلامت جسمانی خود باشید.
- در روزهای پایانی تعطیلات، الگوی همیشگی خود را از سر گیرید، تا پیش از آغاز روزهای کاری، بدنتان نظم همیشگی را به دست آورد. شما در سال جدید راه درازی پیش رو دارید. در آغاز سال خستگی را از خود دور کنید.
تعارضات خانوادگی: حضور طولانی کنار یکدیگر در تعطیلات ممکن است در برخی از شما استرس ایجاد کند. یکی از رایج ترین تعارضات مواردی است که بین زوج ها یا والدین و فرزندان اتفاق می افتد. برای آنکه در چنین موقعیت هایی مؤثرترین شیوه را به کار گیرید:
- این موقعیت ها را از قبل پیش بینی و مسائل احتمالی را فهرست کنید.
- زمانی را به گفتگو درباره مسئله موردنظر اختصاص دهید. زمان این گفتگو در لحظه سال تحویل یا مواقع مشابه نیست، بلکه در شرایطی که شما و طرف مقابل تحت فشار و استرس نیستید باید به موضوع پرداخته و به توافق برسید.
- سعی کنید در این گفتگو، شیوه «برنده-برنده» را پیش گیرید. قرار نیست این مذاکره برنده و بازنده داشته باشد. برای رسیدن به چنین حالتی خواست های طرف مقابل را دقیقاً مشخص کرده و به یک الگوی مشترک برسید.
- واکنش خود را نسبت به پیشنهادها و انتقادات والدین کنترل کنید. مثلاً در مواجهه با یک انتقاد می توانید بگویید به نظر شما احترام می گذارم، ولی ما در این موضوع توافق نداریم و در صورت امکان با ظرافت عمل کنید. سعی کنید از ویژگی های خاص مادر یا پدرتان تمجید کنید.
- مسائل کوچک را نادیده بگیرید. با نادیده گرفتن و رد شدن از روی مسائل کم اهمیت وضع را متعادل کنید.
سعی کنید تصورات غیرواقعی درباره تعطیلات کامل و بی نقص را کنار گذاشته و به واقعیت بازگردید. از طبیعت لذت ببرید. و چنانچه پیش از تعطیلات تجربه فقدان یا سوگ داشته اید حتماً از یک متخصص کمک بگیرید.
مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره

۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه

بلوغ عاطفی یعنی چه؟

سلام دوستان
حتماً تاکنون اصطلاح بلوغ عاطفی را شنیده اید. بلوغ عاطفی چه ویژگی هایی را در ذهن شما تداعی می کند؟ آیا می دانید بلوغ عاطفی موجب بهبود روابط و پیشبرد اهداف زندگی تان می شود؟
بله! بلوغ عاطفی یکی از مراحل رشد هر فرد در زندگی است و در کنار رسیدن به بلوغ جسمی، فکری، اجتماعی و اقتصادی، گامی اساسی برای رسیدن به کامیابی و سعادت محسوب می شود.
بلوغ عاطفی یعنی توانایی فرد برای پذیرش دیگران و محیط پیرامونشان به همان شکلی که هستند.
بلوغ عاطفی به این معنا نیست که ما عواطف خود را پنهان یا سرکوب کنیم، ما می توانیم با روش های تمدد اعصاب مانند شل کردن عضلات، یوگا و روش های دیگری از این قبیل شدت آن را کم نماییم. ما با آگاهی از افکار و عقاید منفی و نادرست خود می توانیم افکارمان را کنترل کنیم و با جایگزینی افکار درست، مثبت و سازگار، روابط خود را بهبود بخشیم و احساس شاد بودن کنیم و بیشتر به اهدافمان برسیم.

شما حتماً در روابط اجتماعی خود با افرادی که بیقرار، عصبی، تحریک پذیر و بی منطق هستند برخورد کرده اید. آنها هر وقت در رسیدن به اهداف شان ناکام شوند، دیگران را مانع پیشرفت خود در زندگی قلمداد می کنند. مهمترین مشخصه فردی این گونه افراد نرسیدن به بلوغ عاطفی است.
اما فردی که به رشد عاطفی کامل رسیده باشد در زندگی اجتماعی و در تعامل با دیگران موفق است. خودخواه و خودمحور نیست و توانایی انطباق با شرایط و محیط پیرامونش را دارد.

بلوغ عاطفی مراحل متفاوتی دارد و در بزرگسالی به کمال می رسد. چون در اوان کودکی رشد جسمانی اهمیت دارد، اما اندک اندک رشد اخلاقی، رشد عاطفی، رشد احساسات با گذر زمان شکل گرفته و زمینه های سرشتی کودک نمایان می شود. پس از آن محیط زندگی، شیوه تربیتی و الگوهایی که در پیرامون وی وجود دارد، بیشترین نقش را در رسیدن فرد به بلوغ عاطفی ایفا می کند.
خانواده ها باید نسبت به مراحل بلوغ جسمی، اقتصادی، فکری، اجتماعی و عاطفی فرزندان حساسیت داشته باشند و توجه کنند که فرزند آنها در تمام این مراحل به کمک و آموزش نیاز دارد.
خانواده ها در مرحله اول باید اجازه دهند جوان استقلال کافی را به دست آورد و بتواند برای خود تصمیم گیری کند. هویت خود را بشناسد.
خانواده ها با توجه به تفاوت های فردی و محیط خانواده، باید برای شناسایی توانایی ها و رسیدن به بلوغ عاطفی و فکری فرزندان از مشاور کمک بگیرند.

3قدم به سمت بلوغ عاطفی

شما می توانید با به کار بردن نکات زیر بلوغ عاطفی خود را بهبود بخشید:
  1. خود را درک کنید و بپذیرید: از اشخاص بخواهید در مورد رفتار شما بازخورد ارایه دهند خود را همان گونه که آنها شما را می بینند، ببینید. واقعیت ها را پذیرفته و با آن کنار بیایید.
  2. خودخواه نباشید: اجتناب از خودخواهی را تمرین کنید و ببینید دیگران چه عکس العملی نشان می دهند. رفتار دیگران را در مقابل خودتان با زمانی که خودخواه نبودید مقایسه کنید. شما کدام رفتار را ترجیح می دهید؟ راه حل های برنده برنده را برای رویارویی با دیگران پیدا کنید.
  3. روابط اجتماعی خود را ارزیابی کنید: دوستان خود را ارزیابی کنید. به موقعیت هایی که بهترین و بدترین وضعیت را برای شما پدید می آورند، توجه کنید. خود را در معرض افراد و شرایطی قرار دهید که بهترین نتایج را برایتان به ارمغان می آورند. از این تفکر جادویی که هرچیزی بدون ذره ای تلاش شما اتفاق می افتد پرهیز کنید این یک روند فکری طبیعی در بچه هاست اما در بزرگسالان این یک روند فکری متناقض است. زندگی نه سیاه است و نه سفید بلکه خاکستری است. هیچ چیز در این دنیا کامل نیست. پس بهتر است مسئولیت اشتباهات خود را بپذیرید و برای بهتر شدن اقدام نمایید. بلوغ عاطفی مستلزم این است که خود را دوست بدارید و برای خود احترام قائل شوید. این توانایی را داشته باشید که انتقاد و مخالفت را با روی باز بپذیرید، بدون اینکه بیش از اندازه دلخور شوید.
مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره

۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

خانه تکانی ذهنی

سلام و درود به همه خوانندگان محترم صدای سلامت.

ذهن ما مانند خانه ای است که مهمان های خوانده و ناخواندۀ زیادی به آن رفت و آمد می کنند. این مهمان ها گاهی افکار، خاطرات، آرزوها و تصاویر خوشایند و ناخوشایند هستند که در ذهن جا خوش می کنند. و گاه مدتی گذرا در ذهن حضور یافته سپس آن را ترک می کنند.

همانطور که می دانید حضور بسیاری از افکار و خاطرات و تصاویر ناخواسته، جز خستگی نتیجه دیگری برای ذهن به بار نمی آورند. بنابراین برای ذخیره انرژی روانی باید خانه تکانی ذهنی کرد و درست مانند خانه تکانی منزل که اسباب و لوازم فرسوده، ناکارآمد و به دردنخور را دور می ریزیم، ذهن را از محتویات نامناسب خالی کنیم و آرام و پرانرژی به فعالیت های سازنده بپردازیم.
البته ما به موازات این کار، باید افکار، خاطرات و تصاویر موجود در ذهن را دوباره طبقه بندی کنیم. پس ابتدا به این سؤالات پاسخ دهید:
- در خانه ذهن شما چه می گذرد؟ آیا ذهن شلوغی دارید؟
- آیا ذهن شما مملو از خاطرات تلخ و گزنده است؟
- آیا افکار منفی در ذهن تان خانه کرده اند؟
- آیا تصاویر ناخوشایند هرچند وقت یکبار در ذهن شما رژه می روند؟
- آیا این افکار، خاطرات و تصاویر در کنترل شما هستند یا ناخواسته و بدون این که بخواهید یا نقشی داشته باشید، می آیند و می روند؟

همراهان خوبم! پاسخ صادقانه به سؤالات بالا، منجر به راهبردهای مؤثری می شود که برای رهایی از ذهن مغشوش باید آن را یاد گرفته و به کار ببندید. باید مانند طبیعت، که هر بهار، نو می شود و نیز مانند بسیاری از سلول های بدن که در طول زندگی نو می شوند و مانند پوشاک خود که هر چند وقت یکبار آن را نو می کنیم، ذهن خود را نیز با دور ریختن منفی بافی ها و کهنه پرستی ها نو کنیم...

برای خانه تکانی ذهن لازم است دست کم به مدت یک ماه ذهن تان را از صبح تا شب درنظر بگیرید و مراقب افکار، خاطرات و تصاویری که در طول ماه، مهمان شما هستند باشید. باید دفترچه یادداشتی داشته باشید؛ افکار، خاطرات و تصاویر مزاحم، منفی و غیرلازم را در آن ثبت کنید و هر روز تمرین کنید که بخشی از آنها را دور بریزید و به آن فکر نکنید. برای مقابله با افکاری که به سختی می توانید آنها را دور بریزید بهتر است زمان خاصی را مشخص سازید، مثلاً اگر قرار است این افکار و خاطرات ناراحت کننده یا غیرضروری را بررسی کنید، بهتر است فقط پنج دقیقه در روز را به آن اختصاص دهید. تعیین مناطق خاص نیز می تواند مفید باشد مثلاً فقط در حیاط خانه، فقط موقع واکس زدن کفش ها یا فقط در حمام اجازه دارم به این افکار فکر کنم.

اگر از افکار و خاطرات ذهنی خود می توانید پند یا تجربه ای بگیرید آن تجارب را یادداشت کرده و در زندگی روزانه تان به کار بگیرید، اما بقیه را به دور افکنید.

با خانه تکانی ذهنی، پر از مهمان هایی خواهید شد که به دعوت شما در ذهن تان حضور دارند و به شما انرژی مثبت می دهند و شما را شاد می سازند. به این ترتیب، از وجود افکار منفی و خاطرات ناخوشایند خبری نخواهد بود.

مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره

۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

دعوای زناشویی اصلاً بد نیست

دعوای زن و شوهری از زمان های قدیم معروف بوده و ضرب المثل هایی هم در این زمینه وجود دارد، قدیمی ها می گویند: «زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان باور کنند»
دانشمندی گفته که اگر در زندگی زن و شوهری دعوا و بگوومگو رخ ندهد آن زن و شوهر باید بلافاصله از هم جدا شوند
دعوای زناشویی بخصوص در سال های اول زندگی طبیعی است چرا که دو انسان از دو فرهنگ مختلف و دو عقیده و موقعیت جداگانه در کنارهم قرار می گیرند و ادغام شدن این دو سر و صداهایی را به همراه خواهد داشت
اکثر همسران، نسبت به یکدیگر غرض ورزی ندارند، بلکه فقط به برطرف کردن نیازهای آنی خود می پردازند شما نباید اجازه دهید که احساسات بد زندگی، زندگی شما را تحت الشعاع قرار دهد شما می توانید انتخاب کنید که چه احساسی داشته باشید و چگونه به دنبال راه حل های گوناگون باشید
بعد از دعوا
اگر دلتان می خواهد می توانید بعد از دعوا از خانه بیرون بروید و کمی قدم بزنید و پس از یکی دو ساعت که اعصابتان آرام شد، دوباره به خانه بیایید در این صورت دوحالت وجود دارد یا در وهله اول با لبخند همسر خود مواجه خواهید شد یا مدتی در سکوت سپری خواهد شد و خود به خود آشتی شیرینی پیش خواهد آمد
اما سعی کنید مدت طولانی باهم قهر نباشید چرا که طولانی شدن قهر زن و شوهر فاصله ای ایجاد می کند و این فاصله می تواند مقدمه ای برای ایجاد طلاق عاطفی شود
یادتان باشد سکوت به موقع بهترین قالبی است که می تواند در زندگی زناشویی ایجاد شود اگر یاد بگیرید که به موقع سکوت کرده و در سکوت خود بیندیشید که چگونه سخن بگویید مسلماً جملات زیبا و متفکرانه ای را بیان خواهید کرد چون در هنگام سکوت اتم ذهن شکافته می شود و جملات زیبایی شکل می گیرد
جان فیتز جرال کندی: «چنان چه نمی توانیم به تفاوت هایمان پایان بخشیم، دست کم می توانیم دنیا را برای متفاوت بودن و اختلاف نظر داشتن به جای امن و مطمئنی بدل کنیم»
مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره

۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

زنان و تجسم خلاق

سلام، امیدوارم لحظات خوبی در کنارمان داشته باشید. امروز می خواهم توجه شما را به این نکته جلب کنم که کیفیت زندگی محصول کیفیت افکار ماست با این حال، افکار ما تنها نیستند، بلکه با تصاویر ذهنی همراهند. راستی شما چه تصویری از خود دارید؟
با آرامش بنشینید و چشمانتان را ببندید. خود را چگونه می بینید؟
شاید در عمل چیزی نبینید، ولی چیزی را تجربه خواهید کرد و آن این است که احساس می کنید قوه تخیل شما در فعالیت است...
بله! قوه تجسم شما قوی ترین ابزار برای خلاقیت تان است. ولی اغلب قدرت آن بسیار دست کم گرفته می شود. چون اکثر ما این باور را آموخته ایم که تجسم ما، «واقعی» نیست، ولی واقعیت این است که ما زندگی خود را با استفاده از نظام باورها و نظام تخیل مان می سازیم. باور کردنش سخت به نظر می رسد اما شما مسئول فرایند خلاقیت زندگیتان هستید.
اظهارات مثبت زیر را بخوانید و در همان حال مجسم کنید که آنها با شما مطابقت دارند:
- من یک زن قوی و پرتوان هستم.
- زنی باهوش هستم و از عهده هر کاری برمی آیم.
- زنی به خود متکی هستم و می توانم ماهیتم را خلق کنم.
- زنی که به شهود و بینش خود اطمینان دارم.
- زنی که در تصمیم گیری جدی هستم.
- زنی قاطع هستم.
- روابط من مهربانانه و خوب است.
- احساساتم را خوب بیان می کنم.
ممکن است شما درحال گفتن بعضی از این اظهارات مثبت، احساس کنید آنها واقعیت ندارند. شاید آنها الان برای شما حقیقت نداشته باشند، ولی می توانید آنها را به حقیقت تبدیل کنید. تصاویر ذهنی خود را به افکارتان ربط دهید و با درنظرگرفتن این اظهارات مثبت به خودتان توجه کنید صحنه هایی را در ذهن خود خلق کنید که در آنها واقعاً قاطع هستید، باهوش هستید و از عهده همه کارها برمی آیید. از تخیل خود بهره بگیرید چرا که تخیل منبعی قوی است.
(اگر حرف های شاد نمی زنید،
و هرگز رؤیایی در سر ندارید،
پس هرگز رؤیایی ندارید که به واقعیت بپیوندد.)
موفق باشید
مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

جملاتی از گاندی



من می توانم بد ، خوب ، خائن ، وفادار فرشته خو یا شیطان صفت باشم
من می توانم تو را دوست داشته باشم یا از تو متنفر باشم
من می توانم سکوت کنم ، نادان یا دانا باشم
چرا که من یک انسانم و این صفات نیز انسانی ست
و تو هم به یاد داشته باش ، من نباید چیزی باشم که تو می خواهی
من خود را از خودم ساخته ام
تو را دیگری باید برایت بسازد
و تو هم به یاد داشته باش
منی که من از خود ساخته ام ، آمال من است
تویی که تو از من می سازی آرزوها یا کمبودهایت هستند
لیاقت انسانها کیفیت زندگی را تعیین می کند نه آرزوهایشان
و من متعهد نیستم که چیزی باشم که تو می خواهی
و تو هم می توانی انتخاب کنی که مرا می خواهی یا نه
ولی نمی توانی انتخاب کنی که از من چه می خواهی
می توانی دوستم داشته باشی ، همین گونه که هستم و من هم
می توانی از من متنفر باشی ، بی هیچ دلیلی و من هم
چرا که ما هر دو انسانیم
این جهان مملو از انسانهاست.
پس این جهان می تواند هر لحظه مالک احساسی جدید باشد
تو نمی توانی برایم به قضاوت بنشینی و حکمی صادر کنی و من هم
قضاوت وحکم بر عهدۀ نیروی ماورایی خداوندگار است
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می ستایند
حسودان از من متنفرند ولی باز می ستایند
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستی خواهم داشت ، نه حسودی ، نه دشمنی و نه حتی رقیبی
من قابل ستایشم و تو هم
یادت باشد اگر چشمانت به این نوشته افتاد
به خاطر بیاوری که آنهایی که هر روز می بینی و مراوده میکنی
همه انسان هستند و دارای خصوصیات یک انسان ، با نقابی متفاوت اما همگی جایز الخطا
نامت را انسانی با هوش بگذار اگر انسان ها را از پشت نقاب های متفاوتشان شناختی و یادت باشد!...
موفق باشید!
هدی صادقی :) کارشناس ارشد روان شناسی
کد مشاوره 2380
زمینه های فعالیت : مشاورۀ فردی ، خانواده و ازدواج

۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

ببخشید شما ثروتمندید ؟



هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند.
پسرک پرسید : «ببخشید خانم! شما کاغذ باطله دارین»
کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمک کنم. مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى هاى کهنه ی کوچکشان قرمز شده بود.
گفتم: «بیایید تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.»
آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا بهشان دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد.
بعد پرسید: «ببخشید خانم! شما پولدارین»
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: «من اوه ... نه!»
دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى آن گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبکى اش به هم مى خوره.»
آن ها درحالى که بسته هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند.
فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن ها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه ی این ها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه ی مان را مرتب کردم.
لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم.
مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
ماریون دولن
هدی صادقی:) کارشناس ارشد روان شناسی
شمارۀ تماس 9092301919
کد مشاوره 2380

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

ارزش خواندن داره :)


هرگز کسی فراتر از جایی که می شناسد نمی رود.

"گوته"

هدی صادقی :) کارشناس ارشد روان شناسی
زمینه های فعالیت : مشاورۀ فردی ، خانواده و ازدواج
کد مشاوره 2380
شمارۀ تماس 9092301919

۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

بی هدفم چون از موفقیت می ترسم!!!


من از موفقیت می ترسم ...
موفقیت یعنی رسیدن به پایان خط!
موفقیت یعنی تمام شدن راه و به انتها رسیدن دنیای آرزو!
توفیق در رسیدن به هدف ، مصداق عنکبوت ماده است:افزودن تصوير
عنکبوت نر برای کام گرفتن از عنکبوت ماده تلاش می کند
اوج موفقیت عنکبوت نر کامیابی از عنکبوت ماده است
اما عنکبوت نر پس از کامیابی به وسیلۀ عنکبوت ماده کشته می شود
من دوست دارم هدف همیشه ادامه داشته باشد...
می خواهم همیشه هدفی را در نظر داشته باشم و برای حصول آن تلاش کنم
رسیدن به هدف یعنی پایان سفر
دوست دارم همیشه در سفر باشم...
برنارد شاو: شاعر و نویسندۀ بذله گوی انگلیسی

بسیاری از مردم در زندگی سرگردانند، نه خوابند و نه بیدار. عمری را می گذرانند بی آنکه هدفی برای رسیدن داشته باشند. یک هدف واقعی انسان را به تلاش برای رسیدن وا می دارد، اما بی هدف به کجا می توان رسید؟!!!
مردمان بی هدف به این خاطر زندگی می کنند که نمی توانند زندگی نکنند. آنها گرفتار نوعی سطحی نگری هستند و به روزمره گی عمر را می گذرانند، بی آنکه بدانند با ارزش ترین چیزی را که به آنها هدیه شده تباه می کنند.
کسانی از هدیۀ عمر بهره می برند که هدفی در پیش دارند و با هوشیاری و تلاش تقلا از فرصتهای به دست آمده برای رسیدن به هدف خود سود می برند.
هوشیار و هدفمند باشید!

هدی صادقی :) کارشناس ارشد روان شناسی
زمینه های فعالیت: مشاورۀ فردی ، خانواده و ازدواج
کد مشاوره 2380
شمارۀ تماس 9092301919

۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

حال خوب

ای برادر تو همه اندیشه ای
ما بقی خود استخوان و ریشه ای
گر گل است اندیشۀ تو گلشنی
ور بود خاری تو هیمۀ گلخنی1

1.هیمۀ گلخن: چوب یا خاری که در تون حمام سوزانده می شود تا آب را گرم کند.
(مولانا)


اگر تمام نعمتهای زندگی مشمول انسان باشد ولی حال و احساس خوبی نداشته باشد ، محروم از مهمترین نعمت زندگیست. ولی با احساس خوب و حال خوب در صورت کمترین امکانات هم می توان به خوبی زندگی کرد. به طور خلاصه حال بد مساویست با اندیشۀ بد و منفی و همانطور که می دانیم کلمۀ دشمن از دش و من ترکیب شده و به معنی بداندیش و ضد من آمده است. بنابراین دشمن بد اندیش است و دشمنی بد اندیشی و حال خوب برابر است با اندیشۀ مثبت ، خوب و درست. در واقع اشعار مولانا و دیگر شاعران عرفانی ، مانند اشعار فوق آینۀ تمام نمای تاثیر افکار مثبت بر زندگی ماست. حتماً متوجه شدید که هنگام ناراحتی، از خود و از جهان برداشت بدبینانه می کنید. با آنکه افکار منفی به تنهایی اغلب اشتباه و غیر منطقی هستند ، به گونه ای فریبکارانه واقع بینانه به نظر می رسند، به طوری که گمان می کنیم وضع به همان بدی است که به نظر می رسد. پس برای شروع تغییر در زندگی در ابتدا پیشنهاد می کنم از تغییر اندیشه های منفی شروع کنید.
برگرفته از کتاب از حال بد :( به حال خوب :) نوشتۀ دیوید برنز.

هدی صادقی :) مشاور فردی و خانواده
شمارۀ تماس 9092301919
کد مشاوره 2380

۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

فرصت


بزرگترین شکست ها و بزرگترین پیروزی ها در زندگی ما انتخاب های ما هستند.

هدی صادقی :) کارشناس ارشد روان شناسی
شمارۀ تماس 9092301919
کد مشاوره 2380

۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه

کجا با این عجله ؟! چراغ قرمزه!

اوووووووووووووه 120 ثانیه توقف !
اولین فکری بود که پشت چراغ قرمز به ذهنم رسید.
ثانیه های چراغ هی کمتر و کمتر می شد 119 ، 118 ، 117 ..... 4 ، 3 ، 2 ، 1 حرکت...
ولی از اون طرف ثانیه های عمر من هی زیادتر و زیادتر می شد!
کمی فکر کنید، آیا زندگی همین ثانیه ها و لحظاتی نیست که زود سپری شدنش رو آرزو داریم؟؟؟
دوست من زندگی یک سفر است، مسابقه نیست!
و تو آن مسافری باش که در هر گامش ترنم خوش لحظه ها جاریست.
سفر خوش !!!!

هدی صادقی :) کارشناس ارشد روان شناسی
شمارۀ تماس 9092301919
کد مشاورۀ 2380

۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

چگونه می توانید از تفکرات منفی به تفکرات مثبت برسید؟



آیا تفکر مثبت داشتن به معنی تظاهر کردن به اینه که همه چیز بر وفق مراد است، در حالی که واقعیت خلاف آن می باشد؟ البته خیر، تفکر مثبت داشتن و خوشبین بودن هرگز با در خواب و خیال بودن مترادف و هم معنی نیست، بلکه به معنای تلاش برای رسیدن به تعادله.
برخی از مردم در شرایط خاصی دچار ترس می شوند، مثلاً هنگامی که شرایط کاری آنها سخت و طاقت فرسا می گردد، کوچکترین نشانه هایی از اضافه کاری باعث وحشت آنها می شود. و حتی اگر کسی واقعاً از آنها تقاضای انجام کار را نکرده باشد این فکر که ممکن است فردی از آنها چنین درخواستی بکند نیز باعث ناراحتی آنها می شود. فکر کردن در مورد این قبیل مسایل کم کم باعث بوجود آمدن نگرانی هایی در فرد می شود که «اگر کاری پیشنهاد شود چه عواقبی در انتظار ماست.» در این موارد بدون این که انجام کار اضافی واقعاً مطرح باشد، فرد با داشتن فکر و خیال های بیهوده خود را از نظر جسمانی و عاطفی پیشاپیش درگیر کرده است.
زمانی که اوضاع خیلی خوب پیش می رود ما نتیجه می گیریم این امر به خاطر این بوده که ما از قبل در رابطه با آن مسئله نگران بودیم. وقتی بعدها دوباره با شرایط مشکل و بغرنجی روبه رو می شویم، خیلی بیشتر احساس ناراحتی و نگرانی می کنیم، چون با خود می اندیشیم دفعه قبل اوضاع به خیر گذشت، اما این دفعه ممکن است آن طور نباشد...، با این تفاسیر می بینید که نگرانیها به صورت عادت و طلسم درآمده و زندگی ما را تیره و تار می کند.
همراهان خوبم! آیا بهتر نیست که قبل از وقوع یک حادثه بزرگ سعی کنید خوب و خوش باشید و بعد از آن حادثه نیز سخت نگیرید و با مسایل برخورد مثبت داشته باشید؟ این را بدانید که هرچقدر شما در زندگی خوشحال تر و آرمیده تر باشید به همان نسبت تسلط بیشتری بر موقعیتهای جدید زندگی خود خواهید داشت.
تنها کاری که تفکر مثبت انجام می دهد این است که افکار شما را به یک چارچوب درست راهنمایی کند تا با آرامش و تمرکز هرچه بیشتر مهارتهای خود را به کار گرفته و مشکلات تان را حل نمایید. آرمیده بودن در مورد مسایل غیرمترقبه نیز کارآیی خوبی دارد، زیرا زمانی که شما آرمیده باشید بهتر می توانید تمرکز نموده و مشکلات را از پیش پای خود بردارید.
خود را دوست داشته باشید
برای داشتن دیدی مثبت در ارتباط با دنیای پیرامون خود یک نکته اساسی وجود دارد و آن این که ما باید اول نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم. البته این بدان معنا نیست که ما خود را بی عیب بدانیم، بلکه باید نسبت به خود احساس خوب و قابل قبولی داشته باشیم.
پیوسته با خود در سخنیم که «این لحظه» مرا چه هدیه خواهد داد؟ چرا با خود نمی گوئیم من به «این لحظه» چه هدیه خواهم داد.
مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

زندگی کردن با تفکر مثبت

شاید یکی از مهمترین اصولی که تا کنون در ارتباط با ذهن خود به آن دست یافته ایم این باشد که همیشه به سمت چیزهائی کشیده می شویم که غالباً به آن می اندیشیم.
کسی که می گوید «من نمی خواهم مریض باشم» نبرد سختی را برای خوب شدن درپیش گرفته است و کسانی که ذهن خود را با این اندیشه ها پر می کنند که «من نمی خواهم تنها باشم، من نمی خواهم ورشکسته باشم، و امیدوارم که کار را خراب نکنم»، پیوسته خود را در همان موقعیتهایی خواهند یافت که از آن می گریخته اند.

اصل از این قرار است که: «به هر چیزی فکر کنی به طرفش کشیده می شوی» حتی اگر به چیزهائی فکر کنیم که دلخواهمان نیستند باز هم به سوی همانها کشیده می شویم. علت آن است که مسیر حرکت ذهن همیشه به سوی هر چیز است و نه در جهت گریز از آن.

ذهن بر اساس تصاویر عمل می کند. وقتی به خود می گوئید نباید کتابتان را فراموش کنید با این حرف تصویری از فراموشی در ذهن خود ترسیم کرده اید و اگرچه شما می گوئید که «نباید» فراموش کنید با این حال ذهن شما بازهم بر اساس همان تصویر عمل می کند و نتیجه اینکه: «کتابتان را فراموش می کنید»

اما وقتی می گوئیم: «باید کتابم به یادم بماند» در این جا یک تصویر ذهنی از «به یاد سپردن» ترسیم کرده ایم که شما را در موقعیت بسیار بهتری از یادآوری قرار می دهد. چون ذهن در جهت عکس یک فکر عمل نمی کند و نمی تواند بکند.

بنابراین والدین به جای گفتن «داد نزن» می توانند به بچه خود بگویند: «لطفاً آرام صحبت کن» و به جای «زمین نخوری»، می توانند بگویند: «مراقب باش». این اختلافات ممکن است جزئی به نظر برسد اما بسیار مهم است. حتی رانندگی کردن با این فکر که «من به هیچ وجه نباید بگذارم حتی یک خط به این ماشین بیفتد»، خطر دارد. فکر بهتر است این باشد که «من خوب و بی خطر رانندگی خواهم کرد».

خلاصه کلام:
وقتی از تصویرسازی ذهنی استفاده می کنید درحقیقت می توانید بر هر آنچه که در ذهنتان می بینید، کنترل داشته باشید. دارندگان تفکر مثبت تنها به آنچه که مطلوب آنهاست فکر می کنند و آنگاه به سوی این اهداف کشیده می شوند. همیشه به آنچه که می خواهید، فکر کنید نه به آنچه که نمی خواهید.

مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره




۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

مثبت اندیشی

صدف از دانه شن مروارید می سازد. دانۀ شن برای صدف یک عامل مزاحم است و صدف در واکنش به این عامل مزاحم، روکشی صاف و محافظ تولید می کند که دانه شن را در بر می گیرد و باعث خلاصی و آرامش می شود. نتیجه این فرایند یک مروارید زیباست.
عامل مزاحم برای صدف تبدیل به نطفه ای می شود برای ساختن چیز جدید.
افکار مثبت نیز به شما کمک می کند تا از رنج و مشقت فعلی خود چیز باارزشی بسازید.

مثبت اندیشی واکنش درست و صادقانه در اندیشه و عمل نسبت به فرد، شرایط یا مجموعه ای از واقعیت ها می باشد که قوانین الهی و یا حقوق همنوعان را زیرپا نمی گذارد.

مثبت اندیشی این امکان را می دهد که شما امیدوار باشید و بر نگرشهای منفی، یأس آور و دلسردی چیره شوید.

مثبت اندیشی در شما نیرو، احساس، اطمینان و توانایی انجام دادن آنچه که در ذهن دارید را ایجاد می نماید.

مثبت اندیشی را می توانید به وسیله قدرت اراده خود و براساس انگیزه های سازگاری خود ایجاد و حفظ نمایید.

برای بهبود مثبت اندیشی:
سعی نمایید قانون طلایی ( آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران مپسند ) را متوجه و به کار ببرید، نسبت به واکنش های دیگران حساس و باملاحظه باشید. نسبت به واکنش های خود به محیط از نظر کنترل پاسخهای احساساتی، حساس باشید. در دیگران جنبه های خوب آنها را ببینید. و اعتقاد داشته باشید که هر هدفی می تواند محقق شود.

مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

چه جوری افکار مثبت داشته باشیم؟


سلام به همگی
تاکنون بارها و بارها جملۀ «فکر مثبت داشته باش» را از دیگران شنیده ایم، اما چگونه؟ چگونه می توانیم در حالیکه بیماریم یا مشکلی خاص داریم مثبت اندیش باشیم؟
شاید برخی معتقد باشند که فقط وقتی می توان دارای افکار مثبت بود که بیماری و مشکلی وجود نداشته باشد، در حالی که بسیاری افراد حتی در فقدان بیماری و مشکل نیز مثبت نگر نیستند. پس کلید مثبت نگری چیست؟
به نظر من، درگیر شدن با مشکل یا بیماری، همانند شنا کردن در دریای متلاطم است؛ گرفتار امواج می شویم، اما همان دریای متلاطم گاهی به ما فرصت می دهد، موجی را پیدا کنیم و سوار بر آن خود را به ساحل امن برسانیم. در واقع یافتن این موج، همان یافتن «مثبت نگری» است.برای رسیدن به این هدف پیشنهاد می کنم به نکات زیر توجه کنید:

صبور باشیم
همه ما گاهی دچار احساس دلتنگی، افسردگی و اضطراب شده ایم، اما همه اینها بالاخره به پایان رسیده اند. در لحظات بحرانی می توانیم به خودمان بگوییم من قبلاً هم دلتنگ، افسرده، مضطرب و... بودم، اما توانستم بر آن موقعیت فائق آیم پس این بار هم می توانم؛ فقط به زمان نیاز دارم؛ « این نیز بگذرد»

بدانیم که هر امری دلیلی دارد
بسیاری از مشکلات و مسائل ما به این دلیل اتفاق می افتد که درس های لازم را از آنها بیاموزیم و حتی دلیل تکرار برخی مشکلات می تواند یادآور این موضوع باشد. پس اگر به هنگام بروز مشکل از خود بپرسیم «امروز چه چیز جدیدی باید بیاموزم؟»، «این مشکل چه پیامی برای من دارد؟» نگاهمان به مسئله بسیار متفاوت خواهد بود.

توجه داشته باشیم که همیشه شرایطی بدتر از وضع فعلی هم می تواند وجود داشته باشد
بهتر است زمانی که در مقابل مسئله دشوار قرار می گیریم، بدترین حالت ممکن را نیز در ذهن خود مجسم کنیم و به استرس ناشی از آن نمره ای از صفر تا ده بدهیم. سپس مسئله فعلی را در همین مقیاس نمره گذاری کنیم. با شگفتی خواهیم دید که مشکل فعلی در مقایسه با دشوارترین حالت آن مسئله، نمره ناچیزی به خود اختصاص می دهد. برای مثال یک تصادف رانندگی ساده استرس آور، در مقایسه با تصادف حادثه ساز و مرگ آفرین، نمرۀ بسیار پایینی می گیرد؛ این مقایسه می تواند به این نگرش بیانجامد که:
- وضع موجود اگرچه استرس آور است، فاجعه نیست.
- شرایط به آن بدی که فکر می کنم پیش نمی رود.
- حتماً راه حل مناسبی می توان یافت.

به راه حل های متعددی بیندیشیم
یکی از دلایلی که تحمل خود را از دست می دهیم این است که برای هر مشکل تنها به یک راه حل می اندیشیم. اگر با نگاه خلاق به مسائلمان بنگریم و راه حل های مختلف و جدیدی را در نظر داشته باشیم، امیدوارکننده خواهد بود.

همواره نیمه پر لیوان را در نظر داشته باشیم
با نگاهی عمیق به زندگی خود خواهیم دید که زندگی جنبه های مثبت بسیاری دارد که به واسطه حضور دائمی شان قادر به درک اهمیت آنها نبوده ایم.با بازنگری آنچه که داریم، به جای تمرکز بر آنچه که نداریم، به دیدگاه جدیدی می رسیم. اگر واقع بین باشیم و هدفمند و منظم به سمت هر آنچه می خواهیم گام برداریم، بی تردید به اموری که برایمان افتخار می آفرینند می افزائیم. گاهی از خود بپرسیم اگر دنیا را تقسیم می کردند، آیا سهم من بیش از این بود؟!

( بزرگترین تصمیم در زندگی انتخاب میان سرزنش خویشتن و حمایت از خویشتن است)
مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره


۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

امید


درست یادم نیست 3 ساله بودم یا  4 ساله که مادربزرگم برام این قصه روگفت ، اما قصۀ مادربزرگمو خوب یادمه
یکی بود یکی نبود....
توی یه ده خیلی دور یه کشاورزی زندگی می کرد. کشاورز از مال دنیا یه اسب پیری داشت که خیلی بهش علاقه داشت. همیشه محصولشو بار این اسب می کرد و به شهرهای دیگه می برد و می فروخت و از این راه زندگیشو می گذروند.
اما یه روز دم غروب وقتی داشت به خونه اش بر می گشت زیر پای اسب خالی شد و افتاد تو یه چاه عمیق ، اهالی ده جمع شدن فکراشونو رو هم گذاشتن و به این نتیجه رسیدن که این اسب پیر ارزش اینو نداره که کسی جونشو به خطر بندازه و برای نجات اسب بره توی چاه و با هم کمک کنن تا اسبو بیارن بیرون . پس تصمیم گرفتن که چاه رو پر کنن تا کسی توی اون نیفته. اهالی شروع کردن به ریختن گل توی چاه....
هربار که گل تو چاه ریخته می شد کشاورز که غمگین یه گوشه نشسته بود صدای ناله های اسبو می شنید و آرزو می کرد کاش این اتفاق پیش نیومده بود. بعد از مدتی کشاورز متوجه شد که دیگه اسب ناله نمی کنه. رفت سر چاه و دید هربار که اهالی مقداری گل توی چاه روي سر اسب می ریزن ، اسب خودشو تکونی می ده گلهارو می ریزه زیر پاش و از اون برای بالا اومدن استفاده می کنه!

این قصه شاید به نظر خیلی ساده باشه اما می تونه به ما درس بزرگی بده. این که موقع سختیها امیدمونو از دست ندیم وبا مشکلات زندگی مبارزه کنیم  اين یه مهارت خیلی بزرگه که می تونه سرنوشت مارو تغییر بده.
موفق و پیروز باشید!
صادقی کد 2380

۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

شما حقيقت خود را خلق مي كنيد


دو زنداني از پشت ميله هاي زندان به بيرون نگاه مي كردند . يكي خاك را مي ديد و ديگري ستاره ها را

روزگاري دو فروشنده كفش كه به شركتهاي متفاوتي تعلق داشتند به يك كشور افريقايي فرستاده شدند تا بازار كفش را در آن كشور بررسي كنند.
اولين فروشنده از اين ماموريت خود متنفر بود ، آرزو داشت كه او را به اين ماموريت نمي فرستادند . فروشنده دوم عاشق اين ماموريت بود و بنظرش رسيد كه فرصت گرانبهايي را شركت به او مي دهد .
وقتي اين دو فروشنده وارد كشور افريقايي شدند ، درباره بازار محلي براي كفش مطالعه كردند و هركدام تلگرافي براي شركت خود فرستادند. فروشنده اول كه دوست نداشت به اين سفر برود در تلگرافش نوشت : سفر بي فايده اي بود هيچ بازاري در اين كشور وجود ندارد ، هيچ كس در اين جا كفش نمي پوشد .
اما فروشنده دوم كه اين سفر را فرصت ايده آلي ارزيابي كرده بود ، نوشت : سفر عالي بود ، فرصت مناسب و بازار نامحدود است ، اين جا هيچ كس كفش نمي پوشد .

برگرفته از كتاب "به بلنداي فكرت پرواز خواهي كرد" مسعود لعلي

۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

(: چقدر خلاق هستید؟!!! :)

راستي شما چقدر خلاق هستيد؟!
ويژگي هاي شخصيتي خود را با ويژگي هاي افراد خلاق مقايسه كنيد و ببينيد كه چقدر خلاق هستيد.
خلاق یکی از اسامی خداوند است و به معنی بسیار خلق‌کننده، آفریننده، آفریدگار و… در لغت‌نامه دهخدا معنا شده است. در اصطلاح، خلاق به کسی می‌گویند که در موقعیت‌های لازم و ضروری، در برخورد با مسائل، راه‌حل‌هایی مؤثر و کاربردی برای حل مسائل و رفع موانع ارائه می‌کند. طبق مطالعات روان شناسان ويژگي هاي مشترك افراد خلاق از اين قرار است (يادآوري مي کنم که هيچگاه، همه ي اين خصوصيات در يک فرد جمع نيستند و استثناها هميشه وجود دارند و ممکن است بعضي از افراد خلاق اين خصوصيات را نداشته باشند.):
· گنجايش ذهني و فكري زيادي دارند (ذهنشان باز و وسيع است).
· تفکر واگرا دارند و مسائل و وضعيت هايي را مي بينند كه قبلا مورد توجه قرار نگرفته است و فكرهاي بكري را ارائه مي دهند. اصولا يك فرد خلاق بي تفاوت از كنار مسائل نمي گذرد و محيط پيرامون را هميشه با دقت مورد توجه قرار مي دهد.
· افراد خلاق در مقايسه با افراد با هوشي که تفکر همگرا دارند، در افکار و تخيلات خود بيشتر غوطه ور هستند. به طور کلی اهل خيال پردازي هستند و قوه ی تخيل آنها بسيار قوي است (مي توانند افكار و آرزوهاي بزرگ خود را در عالم خيال به تصوير بكشند) اما در عين حال افراد واقع بيني هستند.
· علائق متنوعي دارند و از اطلاعات عمومي گسترده اي برخوردارند.
· در رابطه با ديگران رُك و صريح هستند؛ اهل تملق و چاپ لوسي نيستند.
· هرچند مي توانند تقليدگران خوبي باشند؛ اما خودشان هم فكر مي كنند و ايده هاي زيادي را مي آفرينند.
· در بحث هاي مشترك، عقايد خود را با شجاعت و صراحت بيان مي كنند. سوال هاي زيادي دارند، و اين سوال ها را از ديگران مي پرسند. كنجكاو هستند و از كنار هيچ موضوعي با بي تفاوتي نمي گذرند.
· ترسو و محافظه كار نيستند؛ از كارهاي جديدي كه به آنها واگذار مي شود استقبال مي كنند. كارهاي پرچالش را (و نه كارهاي ساده و روتين) را دوست دارند.
· افراد خلاق به استقلال و ناهمنوايي تمايل دارند و در مواردي كه دستورهایی بر خلاف ميل و يا اعتقادات خود دريافت كنند به سرپيچي از آنها تمايل نشان مي دهند به اين سبب اعمال مديريت در مورد افراد خلاق بسيار دشوار است . آنها اگرچه به دستور گرفتن از ديگران اعتقاد ندارند، نياز مبرم به مورد پذيرش واقع شدن دارند، زيرا اين احساس براي آنها آرامش خاطر دلپذيري را ايجاد مي كند.
· به مسائل فلسفي و اعتقادي، مثل دين، ارزش ها، معني و مفهوم زندگي و مرگ، و از اين قبيل بسيار توجه مي كنند.
· به طور کلی نسبت به مسائل اجتماعي و سياسي حساس هستند.
· شخصيت رشد يافته اي را نشان مي دهند؛ و بنابراين به رشد و پيشرفت ذهني و عقلي خود بسيار حساس هستند.
· دارای منبع کنترل درونی هستند و از آن دسته از معيارها، رسوم و ارزشهاي اجتماعي، که به نظرشان قابل قبول نيستند، کمتر پيروي مي کنند و بيشتر متکي به قضاوت شخصي خودشان هستند.
· حافظه اي قوي دارند و آن را همواره پرورش مي دهند. در جزئيات كارها دقيق مي شوند؛ و هيچ چيز را سرسري نمي گيرند. به كارهاي پيچيده علاقه نشان مي دهند.
· مي توانند حال و هواي محيط كار، كلاس درس، و خانواده خود را تغيير دهند؛ آنها از ركود و ايستايي نفرت دارند و تشنه پيشرفت خود و ديگران هستند.
· شوخ طبعی و بذله‌گویی (به‌طور کلی شخصیت غیرمتعارف و غیررسمی) از خصوصیات برجسته ی این افراد است.

هدی صادقی مشاور روانشناسي فردي
تلفن تماس 9092301919 کد 2380

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

از مطلق نگري و اغراق بپرهيزيد

صداي درون خود را به هنگام كلي گويي ، اغراق و مطلق نگري به مسائل ، به خصوص زماني كه چيزهاي منفي را بزرگنمايي مي كند متوقف و سپس اصلاح نماييد: "من هميشه زياد غذا مي خورم" يا "من اصلا وزن كم نمي كنم" . اينها مطلق هستند يعني صد در صد مواقع درست هستند. چيزهاي مطلق يعني چيزهايي كه هميشه درست هستند بسيار اندك هستند و بقيه چيزها نسبي مي باشند. پس به جاي جمله مطلق "من هميشه غذا زياد مي خورم" مي توانيد جمله " در گذشته من بيشتر وقتها پرخوري مي كردم ولي الان سعي مي كنم خوردنم را كنترل كنم" ، از اينكه افكار خود را تحت كنترل درآورده ايد لذت ببريد.