
در افسانه ها آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ به دو انتهای چوبی می بست، چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد. یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترکهای کوچکی داشت. هر بار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود، نصف آب کوزه می ریخت. مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو، مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده، به طور کامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده، شرمنده بود که فقط می تواند نصف وظیفه اش را انجام دهد. هرچند می دانست آن ترکها میراث سالها کار است.
کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز، وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد، تصمیم گرفت با او حرف بزند: «از تو معذرت می خواهم که تمام زحمات تو را به هدر می دهم. من اصلاً فایده ای ندارم. بهتر است کوزه دیگری را جایگزین من کنی. تمام این مدت فقط از نصف حجم من سود برده ای و فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه منتظرند، فرو نشاندی.»
مرد خندید و گفت: «این گونه قضاوت کلی نکن. وقتی برگردیم با دقت مسیر را نگاه کن.»
موقع برگشت، کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده یعنی سمت خودش، گل و گیاهان زیبایی روییده اند.
مرد گفت می بینی که طبیعت در سمت تو چه قدر زیباست؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری، تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این طرف جاده، بذر سبزیجات و صیفی جات و گل پخش کردم و تو هم آنها را آبیاری کردی. به خاطر این ویژگی تو بود که حالا این طرف جاده آباد و سرسبز و خرم است.
«سعی نکنیم بهتر یا بدتر از دیگران باشیم، بکوشیم نسبت به خودمان بهترین باشیم.»
مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره
کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز، وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد، تصمیم گرفت با او حرف بزند: «از تو معذرت می خواهم که تمام زحمات تو را به هدر می دهم. من اصلاً فایده ای ندارم. بهتر است کوزه دیگری را جایگزین من کنی. تمام این مدت فقط از نصف حجم من سود برده ای و فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه منتظرند، فرو نشاندی.»
مرد خندید و گفت: «این گونه قضاوت کلی نکن. وقتی برگردیم با دقت مسیر را نگاه کن.»
موقع برگشت، کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده یعنی سمت خودش، گل و گیاهان زیبایی روییده اند.
مرد گفت می بینی که طبیعت در سمت تو چه قدر زیباست؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری، تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این طرف جاده، بذر سبزیجات و صیفی جات و گل پخش کردم و تو هم آنها را آبیاری کردی. به خاطر این ویژگی تو بود که حالا این طرف جاده آباد و سرسبز و خرم است.
اگر منصفانه نگاه کنیم تفاوت عیب نیست، بلکه در بسیاری از مواقع مزیت است.
با این داستان کلام مارکوس گداویر در ذهنم تداعی شد که فرمودند:«سعی نکنیم بهتر یا بدتر از دیگران باشیم، بکوشیم نسبت به خودمان بهترین باشیم.»
مریم جهانبخش
کارشناس ارشد مشاوره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر