پدر در حال خواندن روزنامه بود ، اما پسر کوچکش مدام مزاحمش می شد . حوصلۀ پدر سر رفت و صفحه ای از روزنامه را که نقشۀ جهان را نمایش می داد ، جدا و قطعه قطعه کرد و به پسرش داد .
بیا پسرم ، کاری برایت دارم . یک نقشۀ دنیا به تو می دهم ، ببینم می توانی آن را دقیقا همان طور که هست بچینی ؟
و دوباره سراغ روزنامه اش رفت . می دانست پسرش تمام روز گرفتار این کار است . اما یک ربع بعد پسرک با نقشۀ کامل برگشت .
پدر با تعجب پرسید : مادرت به تو جغرافی را یاد داده ؟
پسر جواب داد : جغرافی دیگر چیست ؟
پدر پرسی : پس چگونه توانستی این نقشۀ دنیا را بچینی ؟
پسر گفت : اتفاقا پشت همین صفحه تصویری از یک آدم بود ، وقتی توانستم آن آدم را دوباره بسازم دنیا را هم دوباره ساختم .
فرناز زرساز
تماس : 2301919 - 909 کد مشاور : 2270
شاد و تندرست باشید .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر