سلام و خسته نباشيد، من شادي هستم و 36 سال سن دارم. يكبار ازدواج كردم و جدا شدم. 5 سال هم هست كه ازدواج مجدد كردم. از همسر اولم يك پسر دارم.
سلام به شما، ممنون ازمعرفي كاملتون، چه مشكلي براتون پيش اومده؟
راستش من از ابتداي ازدواج دومم ميدونستم كه تفاوتهايي با همسرم دارم، اما فكر كردم كه بايد كوتاه بيام تا بتونم زندگي كنم. و اينكار رو انجام دادم. ولي الان به جايي رسيدم كه احساس ميكنم از شادي واقعي فاصله گرفتم.
منظورت از تفاوتهايي كه با همسرت داشتي چه چيزي؟
خب....من خيلي شاد بودم، با دوستام رفتوآمد ميكردم،و بين همه اطرافيانم به پرانرژي بودن معروف بودم.
و بعد از اينكه ازدواج كردي چه اتفاقي افتاد؟
من در حالي كه اهل روابط اجتماعي و مهموني رفتن بودم، حد و حدود رو هم رعايت ميكردم. اما همسرم اعتقاد داشت كه همه اين كارها جلفبازي و خواست كه من تغيير كنم.
و تو هم تغيير كردي. اين تغييرات تا چه اندازهاي بود؟
خب پوشش من عوض شد، همسرم حتي نميذاره يك تار از موهاي من ديده بشه. با دوستام رفت وآمد نمي كنم ،حتي با خواهرم هم قطع رابطه كردم، چون شوهر خواهرم آدم شادي بود و توي جمع همهرو شاد ميكرد.من حتي براي خريد كردن هم تنها نميرم.
چطور با هم آشنا شديد؟
با هم همكار بوديم و من يك جورايي خودم رو راضي كردم كه با ايشون ازدواج كنم.
يعني خيلي راضي نبودي؟
بله، چون از نظر خانوادگي، باورهامون و تربيتي با هم متفاوت بوديم .
و شما اينها رو ميدونستي و قبول كردي؟
بله، اما فكر ميكردم كه ميتونم از خواستههاي خودم بگذرم.
چه چيزهاي مثبتي الان در همسرت مي بيني؟
مرد خوبي، اهل زندگي، مسئول، من رو هم خيلي دوست داره. البته خيلي هم من رو عصباني ميكنه.
پس نقاط مثبت زيادي هم داره. چطور تو رو عصباني ميكنه؟
خب بعضي مواقع دروغ ميگه و حرفهاش رو عوض ميكنه.
منظورت اينه كه آدم دروغگويي يا به دلايلي گاهي دروغ ميگه؟
فكر ميكنم ميترسه كه من ناراحت بشم و راستش رو نميگه.
پس اين راحتي رو با تو حس نكرده و اعتماد بنفسش گاهي ميياد پايين.
بله، همينطور، و من دوست دارم اينقدرضعيف نباشه.چون من هميشه بايد بهش بگم كه چيكار كنه.
آيا شده بهش مستقيما بگي كه، تو نميتوني؟
بله زياد ميگم.و شايد خودم با اين حرفها اون رو ضعيف كردم.
و ميدوني كه اين حرف از طرف شما كه مخصوصا همسرت دوستت داره ، چقدر روي ايشون تأثير ميذاره. شايد شما بخاطر اينكه آدم قوي بودي و همسرت در مقابل تو خودش رو حذف كرده، احساس خستگي ميكني؟
دقيقا همينطوره، اينكه من تغييراتي كردم چون با خواست خودم بوده برام قابل تحمل، اما اين بيدستپايي همسرم واقعا من رو خسته كرده.
بازخوردهايي كه انسانها بهم نشون ميدن مخصوصا زن و شوهرها خيلي روي رفتاراشون تأثير ميذاره. و زماني كه هميشه به همسرت ميگي نميتوني و اين فرصت رو بهش نميدي كه خودش باشه كم كم به همون آدميكه بهش تلقين كردي تبديل ميشه.زن و شوهر در كنار هم بايد رشد كنند و اعتمادبنفس بيشتري بدست بيارند و در حل مسائل همقدم با هم پيش برند كه نهايتا يكي از اونها چون تندتر رفته خسته از ادامه رابطه نباشه.به همسرت زمان بده كه خودش باشه و همراه با تو حركت كنه و حتي گاهي جلوتر بره و دست تو رو بگيره تا تو هم از اين كسالت دربياي.تو بيشتر از اين كه تنهايي حركت كردي خستهاي و اگر اين رضايت در تو ايجاد بشه ، ميتوني با آرامش با همسرت حرف بزني و به شادي كه دوست داري برگردي.
بله ولي سخت، چطور اين كار رو انجام بدم؟
نگاهت رو به همسرت خنثي كن، در حال حاضر فقط اون رو منفي ميبيني.نقاط مثبت و تواناييهاش رو ببين و اجازه بده گاهي بدون دخالت تو تصميم بگيره.زمان بده تا خودش باشه، بدون پيشقضاوتهاي تو.
با آرزوي اينكه قبل از انتخاب براي ازدواج، به همه جوانب فكر كنيم و فرد مورد نظر را همانطور كه هست بپذيريم، نه آنطوري كه دلمان ميخواهد باشد.
سعادتمند و سربلند باشيد
مشاور روانشناسي: مريم ناهيدي
كد مشاور: 2520
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر