۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

افسردگی و بازگشت ، سفر سوزان پولیس شوتز شاعر

سوزان شوتز ، شاعر ، نویسنده ، فیلم ساز و فعال اجتماعی بنام ، برای التیام درد میلیونها انسان که از افسردگی رنج می برند شعر می گوید.



افسردگی و بازگشت: سفرنامه ای شاعرانه در طریق افسردگی و بهبودی ، دفترچه یادداشتی خاص است که سوزان شوتز در طی سه سال دست و پنجه نرم کردن با افسردگی ، آنرا کنار تخت خود گذاشت و با ایمان در آن نوشت. اشعار سوران هم در تاریکترین روزهایش و هم زمانهایی که حس می کرد بالاخره در مسیر طولانی بهبودی در جهت درستی گام بر می دارد ، نوشته شده اند.
  
اشعار رها از قالب خانم شوتز همراه با کمی داستان گویی ، صادقانه و الهام بخش است ، به قلب موضوع نشانه می رود و به انها که از افسردگی گذر می کنند ، جسارت می دهد. این کتاب آینه چهار مرحله افسردگی است که شاعر خود آنها را تجربه می کند: افسردگی ،  دارو و درمان ، آغاز بهبودی و بهبودی. سوزان شوتز هر قسمت را با یک مقدمه آغاز می کند و سپس اشعارش را که در آن دوران سروده ، بدون مخفی کردن چیزی با ما در میان می گذارد.

این کتاب قرار است که تا یک ماه دیگر به بازار بیاید و ما در اینجا با اجازه شاعر قسمتهایی از کتاب را برای شما می آوریم. در ضمن خانم شوتز فیلم مستندی هم در این زمینه به نام "The Misunderstood Epidemic: Depression" ساخته است.

افسردگی
زمانی که برای اولین بار افسرده شدم ، 3 ماه در تخت ماندم.. هیچ چیز برایم مهم نبود. گاهی قادر بودم احساستم را بنویسم.

از سر
تا به پا
به پوچی فرو می روم
زندگی را دوست دارم
پس چرا
اینقدر از زندگی تهی هستم؟

دارو و درمان
من عاجزانه می خواستم که بهتر شوم ، حاضر بودم که هر کاری که کمکم کند انجام دهم و سخت کوشیدم تا بر این بدبختی غلبه کنم.

به جای تسلیم شدن در برابر این
هر چه که در مشاوره آموخته ام را به کار خواهم بست
تا بیابم
که چه مرا به این روز انداخته است
با تمام توانم خواهم کوشید
تا احساستم را محک بزنم
و امیدوارم
برنده این بازی باشم

آغاز بهبودی
زمانی که در مسیر بهبودی از افسردگی قدم گذاشتم ، اشعاری در باره احساستم بهنگام رفتار درمانی و سایر انواع مشاوره و درمان نوشتم. من مرتبا به چیزهایی که در ذهنم می گذشت فکر می کردم و درباره احساستم با روانشناس خود حرف می زدم تا به تدریج قوی تر شدم.

بیدار شدم
خیره به خورشید
در حال غلبه بر
ابرها
بر روی اقیانوس
و من در اندیشه اینکه
آیا خورشید
جنگ با ابرها را
در ذهن من
خواهد برد

بهبود
اگرچه بی پایان به نظر می رسید ولی پس از سه سال بالاخره به جایی رسیدم که دیگر اغلب اوقات افسرده نبودم .. حالا قدر زیباییهای زندگی را می دانم و به روزهایی که می آیند می نگرم.

صبح به خیر
به من
فردی که دارم میشناسمش
بیدار شده به یک زندگی تازه از رعد و برق
و آفتاب
کسی که می بیند
با چشمی فهیم
پر از اشک
برای غم و سختی
و شوق و لذت









 
 
منبع اولیه: وبلاگ گایام
ترجمه: علی سخاوتی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر